-
پوست کلفت
شنبه 28 دی 1398 09:24
خانم برادر سنگ متولد اواسط دهه هفتاد هست و این روزها در آرایشگاه داره کار میکنه . دیروز خونه مادر سنگ بودیم که از محیط آرایشگاه داشت میگفت که آره اونجا هممون متولد دهه 70 هستیم و الان جدیدا یه نفر از این زنیکه هایی که متولد 63 ، 64 هستند رو آورده حال هممون ازش بهم میخوره . من کلی تحقیق کردم این 63 ، 64 خیلی آدم های...
-
شعر درمانی
چهارشنبه 25 دی 1398 08:56
یک مدت بود که آینه بشدت موهای منو میکشید . بطوری که از شدت درد گریه میکردم و بعضی وقت ها حالم بد میشد . کاشالله دستش هم سفت هست و کلی قلقلکش میدادم تا دستش رو رها کنه . چند وقت پیش رفته بودیم گل فروشی ، رفا و شروع کرد به گل ها دست زدن . منم همونجا کنارش نشستم و براش شعر شاپرکی گفت چی گفت رو خوندم و اون قسمتی رو که...
-
مرد 39 ساله زندگی من
یکشنبه 22 دی 1398 09:10
تصمیم گرفتم خودم رو از لحاظ روحی جمع و جور کنم و به زندگی عادی برگردم و خدا رو شکر امروز حالم خوب هست . دیشب آینه خوابش نمیومد . تا ساعت 3 نیمه شب بیدار بود . بعدش هم من دیگه خوابم نبرد و صبح بعد از خواندن نماز تا چشمام می خواست گرم بشه سنگ بیدارم کرد و صبحانه خوردیم و اون رفت و منم مشغول جمع و جور کردن خونه شدم . چند...
-
خدایا
شنبه 21 دی 1398 10:21
قرار بود انتقام سخت از دشمن بگیرید ولی متاسفانه فقط سیلی محکمی به اونا زدید و انتقام سخت رو از خودمون گرفتید . این چند روز حال دلم خوب نبود و امروز بدتر شد . خدایا به خانواده هاشون صبر و آرامش بده . خدایا سایه آرامش رو بر سراسر این جهان بگستران.
-
سردار دل ها
جمعه 13 دی 1398 21:53
تصورش رو هم نمیکردم که ساعت 5:30 صبح وقتی تلویزیون رو روشن میکنم با خبر شهادت عزیزترین آدمی که تا حالا از نزدیک ندیدم ولی با تمام وجود دوستشون دارم و بهشون احترام میزارم روبرو بشم . خدا با بهترین ها محشور کنه این عزیز دل رو . واقعا پدر بود . سردار عزیز همیشه در یادمون هستی و خواهی بود . انشالله که سعادت این رو داشته...
-
بازار سرمایه محل انتقال ثروت از افراد عجول به افراد صبور است
یکشنبه 1 دی 1398 20:08
پنج شش سال پیش مادر شوهر بهم 500 پول داد و گفت برام سهام بخر . گفتم بیا بریم کارگزاری براتون یک کد بورسی بگیرم و به اسم خودتون و حساب خودتون خرید و فروش کنم . گفت باشه . و چه کار عاقلانه ای اون زمان انجام دادم. چند ماهی کار کردم و خوب بود تا اینکه پسورد رو فراموش کردم و ایشون هم پسورد ایمیلشون رو گم کردند و گفتند وقت...
-
زمستان سلام
یکشنبه 1 دی 1398 10:49
چقدر دوست داشتم صبح پرده رو کنار بزنم و بگو آخ جون برف . بعد زیر کتری رو روشن کنم و تا جوش آمدن آب برم زیر پتو و کانال های تلویزیون رو بالا پایین کنم ولی زهی خیال باطل . فقط و فقط آلودگی هواست و بس .مهمونی های شب یلدا زمانش جابجا شد . البته پنجشنبه رفتیم خونه مادرم و کلی خوش گذشت و مثل هر سال لطف کردند و برای من و...
-
پاییز داره تموم میشه
سهشنبه 26 آذر 1398 13:56
آینه رو بلاخره مهد ثبت نام کردم . البته هفته ای یک روز تمام وقت . اون یک روز هم من به تمام کارهای بیرون از خونه برسم . دیروز قرار بود که براشون جشن یلدا بگیرن که به خاطر آلودگی کنسل شد و به هفته آینده موکول شد . از دی ماه هم رفتن به مهد شروع میشه و یکبار فقط دوتایی نیم ساعتی رفتیم تا آینه با محیط آشنا بشه و جشن رو هم...
-
سرمایه گذاری
شنبه 16 آذر 1398 17:34
از زمانی که یادم میاد مامانم همیشه برام از صرفه جویی و پس انداز صحبت کرده . شاید دلیل مهمش پدرم بود که تا زمان ازدواج برادرم اعتقادی به پس انداز و هزینه های آتی نداشت و خوب دقیقا زمان ازدواج برادرم پدرم متوجه شد که پس انداز داشتن چیه و چقدر خوب هست . البته خدا رو صد هزار مرتبه شکر زبر بدهی و قرض نرفتند اما پدرمون...
-
چه شد
سهشنبه 5 آذر 1398 17:47
این روزها فکرکنم حال دل همه مردم کشورمون بهم ریخته است . وقتی خبر گرونی بنزین رو شنیدم انگار یک آب یخ ریخته شد رو برنامه ریزی ها و تمام اهداف زندگیم .همه چیز رو سیاه دیدم . اعصابم بکل بهم ریخته بود . از شانس مامان برای روزشنبه مهمون داشت . مهمونی زنونه برای ناهار . من صبح زود از ترس ایجاد شلوغی با آینه راه افتادم ....
-
مگه داریم مگه میشه
شنبه 18 آبان 1398 17:27
امروز بابت نظافت قرار بود کسی بیاد کمکم . صبح به موقع اومد و نگاهی به خونه انداخت و گفت خونه تون که تمیز هست . گفتم فقط درهای کابینت ها و یک گرد گیری و جارو و سرویس ها رو میخوام تمیز کنید در ضمن اهل وایتکس و جرمگیر هم نیستم و فقط برای سرویس بهداشتی استفاده میکنم . آشپزخونه رو تمیز کرد که دیدیم پکیچ همش فشارش افت میکنه...
-
همسر با ذوق شاید هم با زوغ
شنبه 11 آبان 1398 19:59
امروز به یک مهمونی زنونه دعوت بودم . اول قرار بود آینه رو نبرم و بزارمش پیش مامانم اما تماس گرفتند که بزن و برقص هست و حتما این آقا پسر پایه رو هم بیار . تا امروز نتونته بودم برم آرایشگاه ، صبح خودم دستی به سر و صورتم کشیدم و تا خواستم موهام رو سشوار بکشم برق رفت . یکساعتی منتظر موندم ولی نیومد . با آرایشگاه تماس...
-
موی جدید مبارک
جمعه 3 آبان 1398 22:43
هفته گذشته هفته قشنگی برای ما بود . اسفند سال گذشته من برای ریزش شدید ابروهام رفتم دکتر و اونجا چون کاشت مو هم انجام میدادند سنگ مشاوره کاشت گرفت و بیعانه دادیم و قرار شد خرداد ماه انجام بدیم . خرداد کنسل شد و به آبان ماه موکول شد و هفته قبل ما رفتیم و سنگ مو کاشت . عمل سخت و برای سنگ بسیار دردناکی بود . از 8:30 صبح...
-
جواب آزمایش
سهشنبه 23 مهر 1398 15:55
هفته گذشته سه شنبه شب از آزمایشگاه تماس گرفتند که خانم بیا سریع جواب آزمایشت رو ببر به دکتر نشون بده که یکی از نمی دونم چیا( اون بنده خدا گفت ) مثبت هست و خیلی خطرناکه . گفتم تا کی باز هستید گفت فردا اول وقت بیا الان نمیرسی . همون لحظه در گوگل گشتم و طبق چیزی که اون خانم گفته بود مثبت بودن اون مورد خبر از سل ریوی...
-
این مدت
سهشنبه 16 مهر 1398 11:13
سه شنبه هفته گذشته وقت برونوکسکوپی داشتم . رفتم . برخلاف چند سال پیش که بعد از انجام حالم تا 60 درصد خوب شده بود اینبار تغییر خاصی نکرد . اون مایع رو هم داد بردم آزمایشگاه ه فعلا جوابش آماده نشده . اما گویا این مرتبه حال و احوالاتم زیاد مساعد نیست . بلاخره خونه رو تمییز کردم . فرش ها رو دادم برای شستن و مبل ها رو هم...
-
پاییز آمد
سهشنبه 2 مهر 1398 18:01
این مدت بابت ریه ام دکترهای مختلفی رفته بودم تا اینکه نهایتا تونستم از دکتر خودم هم برای بابا و هم برای خودم برای امروز وقت بگیرم . صبح رفتیم . من که همون تست اسپیرومتری رو هم نفس کم میاوردم . اول بابا داخل شد و ویزیت شد و بعد من . تا نشستم گفتم آقای دکتر وضع پدرم چطور بود . گفت به پدرتون هم گفتم ایشون خدا رو شکر خوب...
-
اندر احوالات بیماری
دوشنبه 25 شهریور 1398 09:00
امیدوارم کسی از این ویروس جدیدا نگیره . این یک هفته کاملا به بیماری گذشت و هنوز داره میگذره . روز تاسوعا ناهار برامون نذری آورده بودند . عموم هم خودش نذری درست کرده بود و برامون آورد و مال مامانم اینا رو هم داد به ما که براشون ببریم . چون خیابون ها شلوغ بود گفتیم بعد از ناهار میریم سما خونه مامانم . ناهار نذری قیمه...
-
تجربه از شیر گرفتن
دوشنبه 18 شهریور 1398 20:21
عزاداری ها قبول خیلی اتفاقی و یهویی تصمیم گرفتم از شیر بگیرمش. البته حدود یک ماه پیش که دکتر برده بودم گفت باید از شیر بگیری و مهر ماه بگیرش تا غذا خوردنش به روال بیفته . از قبل شیر شبش رو حذف کرده بودم. البته از 8 ماهگی شیر شبش رو حذف کرده بودم و دو باری که مریض شد و غذا نمی خورد بلاجبار شب ها مجددا شیر دادم ولی در...
-
تابستان خود را چگونه سپری کردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پنجشنبه 7 شهریور 1398 20:11
از اون پنجشنبه های خوب تابستون هست . بوی کیک تو فضای خونه پیچیده . من از پودر کیک تک یا رشد استفاده میکنم . سریع و راحت . خونه تمییز و مرتب . آینه در خواب ناز ، سنگ سرکار و خودم اینجا . پنجشنبه ها کلاس زبان داریم . از اون کلاس مشترک هایی که لحظات فوق العاده ای رو با هم سپری میکنیم . آینه هم میمونه خونه مامانم البته...
-
من ماشین می خوام
دوشنبه 28 مرداد 1398 10:54
سند خونه ای که خریده بودیم هنوز آماده نشده . استاندارد آسانسور خیلی داره سخت میگیره و هنوز با گذشت 9 ماه هنوز تاییدیه آسانسور نیومده تا بقیه کارها انجام بشه . اینا رو سازنده خونه در طی تماسی که باهاش داشتم گفت . شنبه هفته گذشته مستاجرمون تماس گرفت و گفت اگر امکان داره زودتر خونه رو خالی کنه . گویا مادر دختره گفتنه...
-
honey moon 4
پنجشنبه 24 مرداد 1398 18:28
ماه عسل شماره 4 الکی الکی اتفاق افتاد، البته بیشتر از یک مسافرت میشه گفت یک گردش نیمروز بود ولی اونقدر خوش گذشت که میشه به عنوان ماه عسل شماره 4 ازش یاد کرد. یکشنبه 20 مرداد به سنگ پیشنهاد دادم که فردا بریم پیک نیک، عموما سنگ با زیر انداز جایی انداختن و روش نشستن و از خونه غذا بردن کاملا مخالف و هیچ رقم همکاری نمیکنه،...
-
مریضی بد است
یکشنبه 20 مرداد 1398 12:28
آینه مریض شده . دوشنبه هفته گذشته کمی تب کرد ولی حالش خوب بود البته بشدت بهانه گیری میکرد و چون خونه مامانم بودیم گفتم شاید به خاطر مهمونی هست که خونشونه و داره غریبی میکنه که اگر هم غریبی میکرد جای تعجب داشت چون اصلا غریبی نمیکنه از کسی . برگشتیم خونه شبش تا ساعت 5 صبح تب 39 درجه داشت . رسما یه کوره آتش . اجازه تن...
-
دنیا هنوز خوشگلیاش رو داره
شنبه 12 مرداد 1398 10:06
از این اسپیکر بلوتوثی ها داریم ابعادش مثل واکمن های قدیم هست . بهش رم میخوره . برای آینه آهنگ های کودکانه هنگامه یاشار رو ریختم از صبح که بیدار میشه میاره میگه روشن کنید و با آهنگ ها یک صداهایی درمیاره چیزی مثل همنوایی و کلی دست میزنه . من چرا تا الان درسته قورتش ندادم نمی دونم . حرف زدنش خیلی بهتر شده و ارتباط کلمات...
-
یک دهه گذشت
چهارشنبه 9 مرداد 1398 12:42
سال نود 35 میلیون پول داشتیم . اون زمان این مقدار پول برای ما که در سطح متوسط اقتصادی بودیم و تلاش میکردیم تا خودمون رو به سطح بالا برسونیم پول خوبی بود . یعنی در دو سال اول زندگی مشترکمون علاوه بر تامین هزینه ها و خرید طلا و چندتایی سکه 35 تومان هم داشتیم اما ماشین نداشتیم . اون زمان با 35 تومان میتونستیم یک مزدا 3...
-
ایده آل نبودی
شنبه 5 مرداد 1398 19:41
این مدت درگیر این آسم لعنتی بودم . حملاتم به روزی دو سه بار رسید و شبانه راهی بیمارستان شدم . البته خودم زیر بار نمیرفتم که دچار حمله آسمی شدم اما دکتر گفت حالت های مختلف داره . من به شدت به سرفه میوفتادم و حالم بهم می خورد و نفسم متوقف میشد و بی حال میوفتادم رو زمین . تا اینکه یک شب به شدت حالم بد شد . اونقدر بد که...
-
دوچرخه
دوشنبه 24 تیر 1398 12:22
این دوچرخه بیدودها چقدر باحال هستند . هفته گذشته برای کاری رفته بودم سمت مطهری. برگشتنی هیچ تاکسی نگه نمی داشت . انگار همه منتظر دربست بودند . هوا هم گرم . از اون طرف هم با سنگ قرار داشتم و باید میرفتیم جایی. خواستم اسنپ بگیرم مسیری که با تاکسی 2500 بود رو برام 18 زد . گفتم بی خیال . داشتم میومدم پایین که اون سمت...
-
اولین معاینه دندانپزشکی
دوشنبه 17 تیر 1398 11:00
دیروز وقت دندون پزشکی داشتیم . رفتیم . مال منو به خاطر عفونت کاری نکرد و دارو داد و گفت هفته آینده بیا . مال سنگ رو فرستاد پیش جراح لثه و یک قسمتی که شکسته بود رو کشید و فرستاد قسمت ENDOO و بعد از مشاوره فرستاد قسمت پروتز و قرار شد پروتز کنه و آخر سر جراح لثه ، لثه رو براش درست کنه و بیاره روی دندون .بهش گفتند حفظ...
-
رویای زیبا
سهشنبه 11 تیر 1398 11:58
قبلا در مورد یک دوست قدیمی نوشتم .در آرشیو آبان گذشته . خدا رو شکر بلاخره مادرش رضایت قلبی داد و خواستگاری صورت گرفت و حالا قرار شده عقد و عروسی رو با هم بگیرند . البته تالار نمیگیرن . فقط خونه عقد میکنند و بعدش هم همونجا یک جشن و شام . قرار شده برن آلمان و اسپانیا . انشالله که خوشبخت بشن .یکشنبه عکس دندونم رو بردم و...
-
خودم کردم که...
پنجشنبه 6 تیر 1398 16:43
از زمان ازدواج یک دندان پزشکی ثابت می رفتم، آشنا بود و بهترین در کارش، وقتی باردار شدم از اونجایی که ترس شدید از آمپول بی حسی داشتم آقای دکتر دیگه نپذیرفت و من موندم و دندان به قول پزشکی 1 بالا که رنگش روز به روز قهوه ای میشد و از درد مثل مار به خودم می پیچیدم، بعد از کلی گشتن یک کلینیک دندانپزشکی پیدا کردم، کلینیک...
-
تابستان سلام
یکشنبه 2 تیر 1398 10:11
تابستان رسما شروع شد . اولین روز هر فصل برام یک رنگ دیگه ای داره و تابستان کلا متفاوت . با شروع تابستان یعنی دقیقا در اول تیر ماه من باید برای انجام کاری جایی برم و امسال با آینه همراه شدم . هوا گرم بود و برگشتنی از شدت گرما با اینکه ماشین گرفته بودم وقتی دیدم کولر رو روشن نمیکنه جلوی مترو پیاده شدم و چون اول ایستگاه...