اسفند دونه دونه

دیگه راستی راستی داریم به روزهای آخر سال نزدیک میشیم . بر خلاف هر سال امسال هیچ سرعتی برای به پایان رسوندن کارهام ندارم . شاید به خاطر اینکه اکثر کارهام رو انجام دادم و واقعا یه چیزی در حد تی و جارو مونده . دندونم باز کار دستم داد و مجبور شدم هفته گذشته برم دکتر که گفتند باید بکشیش . من نمیدونم این دندون عقل چیه . دو تا بالایی ها رو کشیدم مونده دو تا پایینی ها . حالا پایین سمت راست در نیومده از داخل دچار پوسیدگی شدید شده . قرار بود امروز برم بکشم که کنسلش کرد . متاسفانه گوشه لبم یه نوع قارچ به نام کاندیدا زده . از هفته گذشته شروع شد . اولش به اندازه سر سوزن گوشه لبم میسوخت . کمی ویتامین آ+د زدم دیدم خوب نشد و رفته رفته شد اندازه یه سکه 25 تومانی . همش میگفتم کرم میزنم خوب میشه و دنبال دکتر نبودم که شنبه دیدم کمی بالاتر از لبم هم این حالت داره میشه . بدتر اینکه خشکی میزد و زیر آب پوستش کنده میشد و به شدت میسوخت . شنبه واقعا وحشت کردم . هرجا سر زدم برای اون روز دکتر نداشت . به هر جا هم زنگ میزدم میگفتند بعد از عید . بلاخره تونستم برای پنجشنبه وقت بگیرم . شب سنگ اومد و دید بدتر شده . عکسش رو گرفت و فرستاد برای یکی از دوستانش که متخصص پوست در اصفهانه . تا دیده بود گفت یک نوع قارچه . سه تا پماد تلگرامی برام تجویز کرد و گفت به نسبت مساوی ترکیب کن و روزی سه بار بزن و چون نمی تونم از نزدیک ببینمش حتما برو دکتر ، حتی اگر خوب شدی . شبانه رفتیم پمادها رو خریدیم و شکر خدا الان نسبتا بهتر شده . هر چند که هنوز میسوزه و خشکه .ولی تا حدودی بنظرمون کوچیکتر و کمرنگ تر شده .

برای مهمونی آخر سال مردد هستم . خب هر سال شب عید یا یک روز زودتر خانواده سنگ رو دعوت میکنم ولی راستش از مسقره بازی ها و بی احترامی ها و زبان دراز هایی که ماه رمضون برای افطار به ناحق و دروغ در حقم کردند ، جلوی خودشون قسم خوردم که دیگه من دعوتتون نمیکنم . خونه خودتونه ، هر وقت دوست داشتید تشریف بیارید . اما حالا سنگ دوست داره مثل هر سال خانواده اش شام کنارمون باشن . نمی دونم شاید دعوت کنم  اگر دعوت کنم تنها و تنها به خاطر رضای خدا و دل همسرم اینکار رو میکنم . تاریخش رو هم 29 اسفند که روز مادره درنظر گرفتم .اگر دعوت کنم هم می خوام آش دوغ و سالاد ماکرونی و جوجه کباب و قورمه سبزی درست کنم .

جمعه یکی از همسایه های بسیار خوب مامان فوت کردند . خدا قرین رحمت کنه . خانم بینظیری بود . برای مراسمش رفتم . بنده خدا همیشه منو برای مراسم های مختلف عاشورا و اربعین و مولودی دعوت میکرد و از زمانی هم که ازدواج کرده بودم سنگ رو هم دعوت میکرد . بنده خدا سه تا بچه مجرد داشت . کوچیک نبودند اما خب ... یه دختر و دو تا پسر .

جمعه صبح زود رفتیم بهشت زهرا . می خواستیم بریم سر مزار داداش . داداش یه دوست مشترک بین منو سنگ هست که داستانی داره آشناییمون . داداش یک شهیده .انشالله تا آخر سال داستان آشنایی خودمون با داداش رو مینویسم . بعد از اون هم رفتیم سر مزار پدر بزرگ و مادر بزرگم و فاتحه ای گفتیم و پیشاپیش سال نو رو تبریک گفتیم .

امروز روز تولد نوراست . یکسال پیش در چنین روزی و در چنین ساعتی برادر جانمان تماس گرفت که بدو بیا بیمارستان دخترم داره بدنیا میاد. خب چون امروز واکسن داره ما تصمیم گرفتیم تولدش رو روز پنجشنبه بعد از شهادت حضرت فاطمه علیه السلام بگیریم . جشن خوبی بود و کلی به هممون خوش گذشت . برای اولین بار یه کوچولو کیک خورد ، البته بدون خامه . انشالله که صد و بیست ساله بشه .

باشگاه رفتن من همچنان ادامه داره و اونقدر بدنم خشکه که هر جلسه یه قسمت بدنم درد میگیره . جلسه اول کمر و شکم ، جلسه دوم ساق پا ، جلسه سوم مچ دست ، جلسه چهارم گردن ، اینطور پیش برم داغون میشم . راستش وزنم نه تنها کم نشده یک کیلو و نیم هم زیاد تر شده  که البته مربیم میگه طبیعیه . در مرحله اول شما بدنت داره نرم میشه و به جای کاهش وزن بیشتر کاهش سایز خواهی داشت . توکل به خدا

شیشه ورزشکار

بلاخ ره طلسم رو شکوندم و رفتم باشگاه و بدنسازی ثبت نام کردم . اونقدر برای خودم شرایط گذاشته بودم که نمیتونستم جایی رو پیدا کنم و مهمترینش این بود که ساعتش دست خودم باشه و محدودیت زمانی برای استفاده از وسایل نداشته باشم و از همه مهمتر قیمتش هم مناسب باشه . نزدیک خونمون یکی بود رفتم گفت 12 جلسه 18 تومان ، دو ساعت. تو دلم گفتم خوبه برم داخل دستگاه ها رو ببینم . رفتم از شدت بوی عرق حالم بد شد . گفتم چرا اینجوریه گفتند تهویه نداره ، شما زیادی حساس هستید چند دقیقه بعد عادت میکنید . اومدم بیرون .من نمیدونم در مورد مردم چی فکر میکنند . مجددا کلی گشتم تا بلاخره با شرایطم پیدا کردم . 12 جلسه بدون محدودیت حضور و ساعت کاری 7 صبح تا 10 شب ، 80 هزار تومان ، 15 هم بابت بیمه گرفتند .خوب بود . البته اگر قیمت پایین تر هم بود بهتر میشد . امروز جلسه دوم رو رفتم . بسی راضی هستم از مربی  و خودم . اولش فکر میکردم تا 3 ساعت میتونم بمونم اما واقعا در 2 ساعت همه انرژی تخلیه میشه . وزنم رو فعلا نمیگم تا ببینم در پایان 12 جلسه چقدر سایز و وزن کم میکنم .

روزهای نسبتا پرکاری رو سپری میکنم و بهتره بگم میکنیم . هرچند که شاید در کنار هم هستیم ولی شاید دو هفته ای میشه که اندازه یک ساعت هم با هم حرف نزدیم . بیشتر اوقات هر کدوممون سرمون به کار خودمون گرمه . دستگاه های جدیدی که سفارش داده بودند آوردند . انشالله که بتونیم باهاشون خوب کار کنیم . وضعیت بازار هم برای پرتفوی من تقریبا خوب شده . اونقدر ضرر کردم که دیگه ترجیح میدم نوسانگیری کنم و در این ایام با نوسان های کوچولو کوچولو  تونستم سود کنم . خدا رو شکر . هر چند که هنوز ضررهام جبران نشده .

بلاخره مبل ها رو آوردند . شهریور ماه موقع نقاشی سقف خونه مبل ها رو فروختیم و راستش چون پولش نبود گفتیم نزدیک عید میخریم . دی ماه رفتیم سفارش دادیم و قرار شد که 5 اسفند تحویل بدن . ما یه سه نفره خریدیم به همراه دو تا تک و یک پاف دو نفره و یک ناهار خوری . حدود یک ماه پیش از مبل فروشی تماس گرفتند که مبلاتون آماده است و براتون می فرستیم . بلاخره اونقدر تماس گرفتند که گفتیم بفرست . اواسط بهمن مبل ها رو آورد دیدم به جای دو تا تک ، یه دو نفره برامون ساخته ، زنگ زدیم گفتند اون یکی ها رو تحویل بگیرید ما تا سه روز براتون تکی ها رو میفرستیم . 5 روز گذشت دیدیم خبری نشد . تماس گرفتیم گفت خونه باشید ساعت 6 میفرستم . ساعت شد 6، 7 ، 8 ، 9 ، 10 و نیومد . فرداش باز تماس گرفتم گفت شرمنده یادمون رفت امروز خونه باشید تا 8 شب میفرستم . نشون به اون نشون که تا اول اسفند ماه نفرستاد و هر روز ما رو الاف میکرد . بیشتر بهونه هم این بود که آخه برای دو تا مبل پول وانت باید بدیم . انتظار داشتند به خاطر اهمال کاری اونا ما مجددا پول وانت و حمل بدیم . سری اول فقط 120 پول حمل و نقل دادیم و اینبار به ما ربطی نداشت . اول اسفند صبح زود زنگ زم گفتم تو انبارتون جا دارید ؟ پرسید چطور مگه .گفتم میخوام مبل هایی که برام آوردید رو برگردونمو قرارداد رو لغو کنم . شما هم بی زحمت پول رو بریزید به حسابمون . گفت خانم شیشه تا ظهر حتما براتون می فرستم . گفتم ظهر من با شما فرق میکنه . اگر تا 12 فرستادید که تحویل میگیرم اگر نفرستادید دیگه زحمت نکشید براتون شماره حسابم رو میفرستم . ساعت 12 شد و نیومد . منم نامردی نکردم و شماره حساب رو فرستادم . 10 دقیقه بعد زنگ زد جواب ندادم . از اون طرف وقتی من جواب ندادم با سنگ تماس گرفتند اون هم دقیقا حرف های منو تکرار کرده . جالب بود هیچ هماهنگی بینمون صورت نگرفته بود ولی انگار هر دو در ذهنمون به یک تصمیم مشترک رسیده بودیم .سنگ هم گفته بود اگر تا 6 فرستادی خودم تحویل میگیرم اگر نفرستادی نیا . اون هم گفته بود راستش  رانندمون چون قرار نیست بهش پولی بدید حاضر نیست بیاد که سنگ گفته بود اون مشکل شماست . از پول شما برای تسویه حساب 500 مونده من  ریالی اضافه پرداخت نمیکنم . هزینه به عهده خودتونه . ساعت 6  سنگ اومد خونه و گفت قراره بیاره گفتم زیاد روش حساب باز نکن . ساعت 7 مجددا شماره حساب رو براش فرستادم . دیدم پیامک فرستاد که مبلاتون رو خودم دارم میارم  و بلاخره ساعت 9 شب دیدم خودش اون دو تا مبل رو آورد . اومد بالا کلی عذرخواهی کرد . خندیدم گفتم یعنی اگر با شما کسی قاطع صحبت نکنه حاضر به انجام درست کار نیستید . بگذریم . انصافا مبل ها خوشگل شدند و خونه شکل گرفت

گرونی داره بیداد میکنه . دیروز رفتیم اتکا برای خرید . راستش من ماهیانه خرید نمیکنم . مثلا خرید دیشبمون تقریبا تا ماه رمضون کافیه . قیمت ها نسبت به دو ماه قبل افزایش داشتند . یکی به من بگه اون تورم تک رقمی و حتی صفر دقیقا کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خود صندوقدار گفت فروش امسالمون نسبت به سال پیش در همین زمان کمتر شده . درسته حتی بعضی چیزها رو تا 50 درصد تخفیف گذاشته بودند اما .... با وایتکس و شامپو بدن و اینجور چیزها که شکمها سیر نمیشه ، تن ها که گرم نمیشه . گوشت کیلویی 49 تومن . ران مرغ رو دیروز 16 میداد . قیمت پوشاک هم که دیگه هیچی . ادعا میکنند حراج زدیم . لباس های زمستانی حراج خورده . یه پالتوی  400 تومانی شده 200 ولی یک مانتوی پاییزه و مناسب برای ایام عید بالای 300 تومان . به خدا انصاف نیست . قیمت آجیل هم که نگو . انجیر خشک درشت کیلویی 110 . یعنی به خدا از دیدگاه من حرومه که آدم بخواد پول بده به اینجور چیزها در حالیکه خیلی ها هستند دور و بر خودمون در تهیه مایحتاج اولیه زندگیشون موندن . ایکاش اتفاق های خوب بیوفته . قدرت خرید همه اقشار بره بالا . الهی الهی الهی به حق همین ایام عزیز که به نام بانوی هر دو جهان ، هیچ مردمی در این ایام شرمنده زن و بچه اش نباشه ، هیچ زندگی گره کور نداشته باشه ، هیچ سفره ای بدون نعمت الهی نباشه ، شکم هیچ انسانی بلاخص کودکی خالی نباشه ، تن همه گرم و لب همه خندان باشه . دو سال پیش در ترافیک همت بودیم که دیدم یه دختر تقریبا 14 ساله  خودش رو سیاه کرده و همراه پدرش شدند حاجی فیروز و داره میرقصه . اسلام قبل از حجاب توصیه به عفاف کرده . اگر گناهی برگردن رقص زیبای اون دختربا پوشش و حجاب  در وسط اتوبانه بر گردن من و امثال من و  امثال ماست . عفاف و عفت که همش در پوشش نیست در کرداره . در کردار ما . ما که میبینیم و بی تفاوت از کنارش رد میشیم . شکم گرسنه حجاب میشناسه اما شاید ...