یک دهه گذشت

سال نود 35 میلیون پول داشتیم . اون زمان این مقدار پول برای ما که در سطح متوسط اقتصادی بودیم و تلاش میکردیم تا خودمون رو به سطح بالا برسونیم پول خوبی بود . یعنی در دو سال اول زندگی مشترکمون علاوه بر تامین هزینه ها و خرید طلا و چندتایی سکه 35 تومان هم داشتیم  اما ماشین نداشتیم . اون زمان با 35 تومان میتونستیم یک مزدا 3 صفر بخریم . ماشینی که هر دو دوسش داشتیم .اما  موقعیتی برامون پیش اومد و یک خونه با یکی از دوستان پیش خرید کردیم . و همون سال یک پراید خریدیم و سنگ کارش رو به مدت چهار سال از دست داد و من با حقوقم قسط ماشین رو دادم ( البته فقط یک میلیون بابتش وام گرفته بودیم بقیه رو نقدی دادیم) و با فروش طلاها و سکه ها هزینه های اون چهار سال رو پرداخت کردیم . اون چهار سال ما رو از خیلی از موقعیت های پیشرفتی دور نگه داشت . شاید درکش برای کسی که هر ماه پولی میگیره سخت باشه . چهار سال بدون ریالی درآمد . تنها پولی که میومد پول یارانه بود . داستان اون سال ها و مشکلات اون خونه رو قبلا گفتم . همیشه میگم اگر اون چهار سال اتفاق رخ نمیداد باز میتونستیم پس انداز بیشتری کنیم . بدهی نداشته باشیم . به طلاهای من اضافه کنیم و سکه و ارز هم بخریم . اما اون چهار سال نه تنها موقعیت اینها رو از ما صلب کرد بلکه پس انداز ما رو به صفر و حتی به بدهی رسوند . یک بدهی قابل توجه به پدر و مادرم  که خب تا الان نتونستیم پرداخت کنیم . البته وقتی داستان اون خونه تموم شد و فروش رفت و ما پول شریکمون رو دادیم خواستیم بدیم که خودشون گفتند پولتون رو تکه پاره نکنید برید باهاش یک خونه بخرید و بدید اجاره و اینچنین ما هنوز نه تنها پس اندازی  نداریم بلکه هنوز بدهی هم داریم . شاید اگر اون زمان اون حرف پدر ومادرم نبود و اونا هم پولشون رو می خواستند ما الان اون خونه رو هم نداشتیم . وضعیت الان جامعه برای اکثریت شده مثل وضعیت اون چهار سال زندگی ما . درسته سنگ بعد از چهار سال مجددا تونست کارش رو درست کنه و درآمد داشته باشه ولی الان با گذشت چهار سال از اون روزها ما هنوز در نقطه صفر و زیر صفر خودمون هستیم . دریغ از صد هزار تومان پول پس انداز  و مخفی در حسابم . هر چی که هست صرف مخارج میشه . شاید یک روز این وضعیت بد اقتصادی  و اجتماعی به پایان برسه اما مطمئن هستم سالیان سال طول میکشه که مردم به سطح رفاه نسبی خودشون و طبقه شون برسن . چند نفر از خودمون و اطرافیانمون امسال جامیوه های رنگی تری نسبت به سال قبل داریم . چند نفر از خودمون و اطرافیانمون امسال سفره های بیشتری روی مهمون گشودیم . چند نفر از خودمون و اطرافیانمون بهتر و رنگی تر از سال قبل پوشیدیم . پدر من با سابقه بالای چهل سال کار در یک سازمان بزرگ نتونست موقع بازنشستگی بیشتر از 22 -23 سال برای خودش جمع کنه . مگه میشه مگه داریم کسی نزدیک سی و اندی سال جایی کارکنه اما بیمه اش به به سی سال نرسه . میدونید حقوق 22-23 روز چقدر میشه . برای پدر من هزینه هله هوله های نوه هاش  و دختر و داماد و عروس و پسرش در پنجشنبه شب هایی که اونجا جمع میشیم . هزینه کارنامه و یک شعر خوب برای مامان جون و بابا جون خواندن و یک تولد و یک سالگرد ازدواج و از اینجور چیزها . هزینه یک بابا جون هوس پیتزا  و فلان چیزها رو کردن . خیلی ها اینطوری هستند .

امروز دهمین سالگرد ازدواجمون هست . یک دهه گذشت . دیشب رفته بودیم حرم شاه عبدالعظیم . به سنگ میگم اگر چوب جادویی داشتی  کجای زندگی رو دوست داشتی تغییر بدی . میگه هیچ کجا . اما من حداقل اون چهار سال کذایی رو تغییر میدادم . هر چند که الان معتقدم در اون چهار سال دوست و دشمن ، خوب و بد ، و حتی استراتژیهای مهم زندگیمون رو یاد گرفتیم و تشخیص دادیم . فعلا که برای امشب هیچ برنامه ای تدارک ندیدم . حتی حال و حوصله شام درست کردن ندارم . برم ببینم تا آخر شب چه اتفاق هایی میوفته .

نظرات 3 + ارسال نظر
الهه یکشنبه 13 مرداد 1398 ساعت 14:42

۴ سال بیکار بود؟؟ ماشین که داشتین لااقل تو آژانس کار میکرد

چهار سال درآمد نداشت وگرنه کار می‌کرد ولی حقوقی نمی‌گرفت و یه جورایی اون چهار سال شد زیر ساخت کار فعلی

گندم جمعه 11 مرداد 1398 ساعت 09:30 http://40week.blogfa.com

سلام ظاهرا وقتی می نوشتی اصلا حالت خوب نبوده ولی خوب همه حرفات درسته گاهی فکر کردن به گذشته ویا حتی وضعیت بد حال می تونه دلت رو تاریک کنه باید سیاست ولش کن بابا رو پیش گرفت . منم این شرایط و من حتی بدترش رو تجربه کردم بدون حمایت مالی پدر و مادرم و خانواده همسرم ( البته در حد 500 تا یک تومن که همون ماهها پرداخت شده )
دختر عموم با بورس آشنا شده و البته دکتری حسابداری داره و الان تو شهرمون حسابی صدا کرده و داره کلاس آموزش الفبای بورس می ذاره هزینه هر دوره 120 تومن خب تو چرا که وارد به بازار هستی این کار رو نمی کنی من از اولین شاگردهات هستم .

سلام، شما عزیز هستی
منم کار اصلی خودم و تحلیل و خرید و فروش میدونم و انجام میدم اما در تهران اینقدر از این کلاس ها زیاد شده که جوابگو نیست و بازاری نداره، من خودم شاگرد هستم عزیز
دلم پره چون فشار الکی رومون زیاد شده، رو همه هست، واقعا نمیشه بی تفاوت از کنارش گذشت، خدا رو شکرباز ما در حد خودمون دستمون به دهنمون میرسه واقعا دلم به حال اونایی میسوزه که سخت گرفتار شدند

دل آرام چهارشنبه 9 مرداد 1398 ساعت 13:50

حرفت کاملا درسته که بهتر از سال قبل نشدیم کلی هم عقب رفتیم ولی خوب توکل بر خدا. جامعه ی مصرفی وابسته به نفت که متکی به تولید نیست و با همه ی دنیا داره می جنگه و قلدری میکنه بهتر از این نمیشه.
ما باید از مصرف زدگی دوری کنیم و به تولید رو بیاریم. تنها راه نجاتمون همینه

بله باید به تولید رو بیاریم و از همه مهمتر دست از مصرف گرایی بکشیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.