honey moon 4

ماه عسل شماره 4 الکی الکی اتفاق افتاد، البته بیشتر از یک مسافرت میشه گفت یک گردش نیمروز بود ولی اونقدر خوش گذشت که میشه به عنوان ماه عسل شماره 4 ازش یاد کرد.

یکشنبه 20 مرداد به سنگ پیشنهاد دادم که فردا بریم پیک نیک، عموما سنگ با زیر انداز جایی انداختن و روش نشستن و از خونه غذا بردن کاملا مخالف و هیچ رقم همکاری نمیکنه، گفت مشروط به اینکه صبح زود بریم و بیرون صبحانه بخوریم باشه، گفتم صبحانه بیرون هزینه الکی هست من قول میدم فقط یک فلاکس چای بردارم و دوتااستکان، بیشتر هدفم بازی آینه است تا از این حالت بیماری بیرون بیاد، با هزار بدبختی قبول کرد، قرار شد بریم پلور که آینه کنار رودخانه کمی آب بازی کنه، ساعت 8 شب برگشتیم خونه  و رفتیم خونه پدر و مادر سنگ که متاسفانه سر یک موضوع الکی پدر شوهر با سنگ حرفشون شد، البته نه اینکه دعوا کنند، پدر شوهر با یکی از همسایه ها دعواش شده بود و سنگ هم به باباش میگفت حق با اون بود و واقعا حق با همسایه بود، سنگ میگفت بابا الکی اعصاب خودت و زن بچه رو خرد میکنی، در اون شرایط اون برگرده بهت حرفی بزنه ناخودآگاه من هم به غیرتم برمیخوره و مجبورم بیام وسط، اون خیلی نجابت کرد که هیچی نگفت و این حرف ها به مذاق  پدر سنگ خوش آیند نبود و کمی با هم بگومگو کردند به من هم ربطی نداشت اما اعصابم خرد شد، سنگ رفت خونه خودمون و به من اشاره کرد با آینه خونه مامانش بمونم و از دل باباش دربیارم ولی از اونجایی که اخلاق پدرش مثل بچه هاست وقتی با سنگ حرفش میشه از من و از زمانی که آینه به دنیا اومده از آینه هم قیافه میگیره، کمی بهمون بی محلی کرد و من مثل بیشتر وقتا انداختم به شوخی و یکی دوتا کار کامپیوتری داشت که چند وقت بود که بهم میگفت انجام بده رو انجام دادم و بعد سنگ اومد و یکم نشست و رفتیم خونمون، اما خب دلم پر بود و کمی با هم حرفمون شد و گفتم اصلا نمیریم و فردا کنسل

دوشنبه 98/05/21

ساعت 8  صبح با صدای آینه بیدار شدم، پدر و پسر مشغول بازی بودند، سنگ کمی صحبت کرد و من گفتم دوست ندارم جلوی این بچه با بابات بحث کنی و نهایتا قبول کرد که کار درستی نیست و  تموم شد، گفت حالا پاشو بریم، گفتم آماده نیستم گفت آمادگی نمیخواد اصلا پاشو بریم یه دور بزنیم، صبحانه هم بیرون می خوریم، گفتم باشه، سنگ لباس آینه رو پوشوند و من هم لباس پوشیدم و موقع خروج از در گفتم شاید لباس های آینه کنار رودخونه خیس بشه برگشتم و یک حوله و یک پوشک و زیرانداز و لباس و یک ظرف آب برای شستن دست و پای آینه برداشتم و حرکت کردیم، هوا خوب بود و به محض رسیدن به بومهن دیگه هوا خنک بود، امامزاده هاشم نگه داشت و رفتیم زیارت و حرکت به سمت پلور، به پلور که رسیدیم دیدیم تمام مسیرهای دسترسی به رودخونه رو بستند، سنگ گفت شیشه حاضری بریم دریا، گفتم الان، گفت آره، و اینچنین ما راهی محمودآباد نزدیک ترین ساحل شدیم، برای صبحانه هم شیر و پچ پچ خوردیم و برای آینه هم شیر موز خرید و نون تافتون، هوا عالی بود و مسیر خلوت و صدای ضبط بلند، برای آینه مسیر سرسبز جالب بود و همش میگفت تاب تاب، ساعت 12:45 رسیدیم محمودآباد و رفتیم ساحل، خودمون لباس نداشتیم اما مگه میشه دریا بیایی و پا به آب نزنی، از شانس خوبم یک جفت کفش اضافه کهنه داخل ماشین داشتم اونا رو پوشیدم و دست آینه رو گرفتم و چندتا موج میزد به موچ پام و آینه هم کیف می‌کرد، که ناگهان از اون موج باحالا اومد و تا زانو شلوارم خیس شد و بعدش مانتوم، آینه رو سپردم دست سنگ و سنگ هم با شلوار تا زانوها رفت داخل آب و با آینه بازی کرد، یک ساعتی آب بازی کردیم و خنده ها و هیجان آینه برام حکم هزارتا مسافرت با امکانات و تجهیزات رو داشت، کلی صدف و سنگ جمع کرد و بعد همشون رو پرت کرد دریا، بعد هم اومدیم و با آبی که آورده بودم بدن و دست و پای آینه رو شستم و پوشک و لباس هاش رو عوض کردم و پاهای خودمون رو هم شستیم و حرکت کردیم سمت آمل برای ناهار، سنگ پیشنهاد اکبر جوجه داد و فکر کنم بدترین و بی کیفیت ترین اکبر جوجه ایران رو خریدیم، البته فقط یه دونه سفارش دادیم من اصلا دست نزدم سنگ خورد و کمی هم از برنجش دادم به آینه، داغون ترین شعبه اکبر جوجه فکر کنم همونجا بود نه سرویس دهی درستی نه کیفیت برنج خوبی، طوری بود که به محض اینکه کارت رو کشیدیم غذا رو آوردن، برنج سرد و جوجه ای که داخل یک ظرف پر روغن مایع بود، حیف اون پول، من تا قبل از این فقط یکبار اکبر جوجه خورده بودم اون هم شعبه کرج که واقعا عالی بود، با شکمی گرسنه راهی تهران شدیم که یک پارک جنگلی دیدیم، بعد از آمل به سمت تهران بود اسمش یادم نیست، دیدیم وسایل بازی هم داره رفتیم داخل ورودی 6000 تومان بود، مامان پسری سوار تاب شدیم، از این تاب هایی که بزرگترها هم میتونن سوار بشن و سنگ هلمون میداد، بعد رفتیم اسب دیدیم و آینه نازش کرد، بعد کلی هاپو دیدیم و یک خانم با 6 تا غاز دیدیم و آینه دنبالشون دوید و کلی هم بابت اینکه نتونست غازها رو بگیره گریه کرد و نهایتا ببعی دید، بچه ام تا حالا ببعی از نزدیک ندیده بود، اما جرات نکرد بهشون دست بزنه، اونجا کمی استراحت کردیم و چای خوردیم و ساعت 4 حرکت کردیم و نزدیک 6:30 خونمون بودیم، پدرو پسر رفتند حمام و منم کلی لباس انداختم داخل لباس شویی و شام درست کردم و بعدش خودم رفتم دوش گرفتم و از شدت خستگی ساعت 10:30 هر سه خوابیدیم

درسته مدت زمان گردشمون کمتر از 12 ساعت شد ولی ذوق و خنده های آینه برامون اونقدر دلچسب بود که تصمیم گرفتم به عنوان یک ماه عسل)(سفرهای خوب و به یاد ماندنی) در خاطرم ثبت کنم


نظرات 5 + ارسال نظر
شیرین دوشنبه 4 شهریور 1398 ساعت 18:20 http://khateraha95.blogfa.com/

الهی همیشه خوش باشید
این مسافرتهای یهویی کلی مزه میده و ادمو شارژ میکنه

دقیقا

گندم شنبه 26 مرداد 1398 ساعت 16:35 http://40week.blogfa.com

این مسافرت های یکهویی خیلی خوبن اصلن لازم هستند همسر من خیلی اهل چنین ریسک هایی نیست خوبه که دریا به شما نزدیکه.
من نگران گرسنگی تو و آیینه شدم . من یکبار اومدم تو اختلافات خانواده شوهرم دخالت کنم که به ضررم تموم شد برای هفت پشتم بسه

همسر منم زیاد اهل اینجور کارها نیست و در این ده یازده سال اولین بار بود، به دریا که زیاد نزدیک نیستیم تقریبا دو ساعت و نیم راه هست
من زیاد اهل غذا نیستم و آینه هم چند قاشق با سنگ خورد اما در دوره غذا نخوردن بود
دخالت کردن تو کارهای فامیل همسر درست نیست من معتقدم باید سیاست داشت و در زمان و مکان مناسب حرف زد وگرنه نهایتا به ضرر آدم تموم میشه

فرزانه شنبه 26 مرداد 1398 ساعت 12:09 http://khaterateroozane4579.blogfa.com

چه سفر یک روزه باحالی بود . چقدر عالی که اینقدر به آینه کوچولو خوش گذشته

ممنون

دل آرام جمعه 25 مرداد 1398 ساعت 16:02

چه خوب. آینه چه طوره؟ بهتر شده ؟

خدا رو شکر بهتره و غذا میخوره، اما هنوز سرفه های خشک و خس خس سینه داره

نجمه پنج‌شنبه 24 مرداد 1398 ساعت 21:34

سلام عزیزم
شما چقدر منطقی در مورد خانواده همسرت عمل می‌کنی
خدارو شکر پسرکتون حالش بهتر شده
همیشه تصمیم های یهویی خیلی خوبن،مخصوصا برای ما بچه دارها.

سلام
باید پذیرفت در همه خانواده ها مشکل هست، من که قرار نیست خانواده همسرم رو تغییر بدم همانطور که اونا نمی تونند من رو تغییر بدن، اختلاف هست اما چشم پوشی هم از هر دو طرف هست
همسر من زیاد اهل اینطوری یهویی جایی رفتن نیست اینبار استثنا بود و واقعا مزه داد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.