تابستان سلام

تابستان رسما شروع شد . اولین روز هر فصل برام یک رنگ دیگه ای داره و تابستان کلا متفاوت . با شروع تابستان یعنی دقیقا در اول تیر ماه من باید برای انجام کاری جایی برم و امسال با آینه همراه شدم . هوا گرم بود و برگشتنی از شدت گرما با اینکه ماشین گرفته بودم وقتی دیدم کولر رو روشن نمیکنه جلوی مترو پیاده شدم و چون اول ایستگاه بود نشستم تا مترو نزدیک خونه مون . ساعت 4 بود که بچه بغل با یک کوله بزرگ از مترو بیرون اومدم و موج گرما زد تو صورتم و بهتر دونستم که فاصله 5 دقیقه پیاده روی تا خونمون رو دربست بگیرم . رسیدم خونه کولر رو روشن کردم و مامان پسری خوابیدیم . ساعت 5:30 بیدار شدم و شام رو آماده کردم و برای آینه هم عصرونه کوکو سیب زمینی درست کردم .

چند تا از کارهای آینه که این روزها کلی حال دلمون رو عوض میکنه .

هر کجا سیم میبینه میبره سمت پریز و می خواد داخلش کنه . البته متوجه شده که فقط دوشاخه ها رو میتونه وارد کنه و در دسترس ترین دوشاخه هم شارژر گوشی هست . از دستش گرفتم . بعد از چند دقیقه دیدم صداش نمیاد . رفتم دیدم سیم جارو برقی رو کشیده و داره تلاش میکنه تا برسونه به پریز و با دیدن من همش دستش رو جلوش میگرفت و میگفت نه نه . یعنی اینو نگیر .

به مقام آمانی رسیدم . یعنی مامانی . در روز بیشتر از صد بار تکرار میکنه .

تا موهاش رو شونه نکنیم از در بیرون نمیره و به محض لباس پوشوندن سریع دستاش رو به موهاش میکشه و میگه او او یعنی مو

خدا رو شکر نسبت به قبل بهتر غذا می خوره و این غذا خوردنش رو مدیون صبر و حوصله ای می دونم که دکتر یادم داد و خودم بدست آوردم . البته در مقایسه با بچه های همسن و سال خودش شاید هیچی نخور باشه اما از دیدگاه من و دکتر خوب شده . دو هفته ای بود که انگشت های دست هاش پوسته پوسته شده بودند و هر چقدر کرم مرطوب کننده و محافظ میزدم تاثیر نداشت . حدس زدیم از کمبود ویتامین باید باشه و چون قطره ویتامینش رو نمی خوره می تونست تاثیر گذار باشه . به خاطر همین علی رغم میل باطنیمون مبنی به اعمال زور مجددا داریم با زور بهش قطره میدیم . دکتر به ما گفته از قطره MIM  استفاده کنید که هم آهن داره و هم مولتی ویتامین ها رو .

پنجشنبه مامان مهمون داشت از روز چهارشنبه رفتم کمک . من فقط خونه رو مرتب کردم و میز رو چیدم و ظرف و ظروف رو درآوردم . پنجشنبه بابا قرار بود خونه باشه به من گفتند دیگه با تو کاری نیست عصر بیا . منم دسر رو درست کردم دندون پزشکی رفتم . موهام رو رنگ کردم و ساعت 5:30 رفتیم خونه مامان . داشت برنج ها رو آبکش میکرد .ظرف ها رو شستم و میوه ها رو چیدم و کارها تموم شد . برادرم اینا اومدند . کمی با اونا بازی کردیم و ساعت 8 مهمون ها از راه رسیدند . بقیه هم به میوه و شیرینی و شام و گپ و گفت سپری شد . دست خانم برادرم درد نکنه . تمام لیوان ها و قاشق ها شست . الباقی رو نذاشتم گفتم میزاریم صبح میشوریم .شب هم ما موندیم و صبح زود بیدار شدم و قبل از اینکه مامان از خواب بیدار بشه کارها رو کردم و آشپزخونه مرتب تحویلش دادم و صبحانه رو خوردیم و ناهارمون رو زدیم زیر بغلمون و برگشتیم خونمون . عصر هم یک سر آینه رو بردیم پارک .

دختر کوچیکه برادرم هر روز شیرین تر و دلبر تر میشه . سه سال و سه ماه داره . به آینه میگه عشقم . اون شب تو مهمونی مسئول مراقبت از آینه بود و چنان داخل نقشش فرو رفته بود که نه تنها شام نخورد بلکه اومد گفت عمه غذای آینه رو بده من بهش بدم و با کمک مامانم دو تایی غذای آینه رو داد و موقع شام هم گفت عمه من مواظب عشقم هستم شما شام بخور . آی قربونش برم . اونقدر با محبت با هم بازی میکردند که همه مهمون ها حواسشون به این دوتا بود . بالش رو آورده بود گذاشته بود وسط میگفت بیا برات لالایی بخونم و نازت کنم تا بخوابی و آینه حرف گوش کنان میرفت و هر کاری اون میگفت انجام میداد . البته یکبار آینه گازش گرفت بطوری که جای دندوناش رو دست بچه کبود شد . اما مامانش گفت می خواسته بوست کنه و چون کوچولو هست نتونسته دندوناش رو کنترل کنه . و  خدا رو شکر وقتی به آینه گفتیم نورا رو بوس کن سریع دهانش رو برد سمت لپش و بوسش کرد.



نظرات 3 + ارسال نظر
فرزانه دوشنبه 3 تیر 1398 ساعت 10:53 http://khaterateroozane4579.blogfa.com

عزیزم خدا حفظشون کنه
چقدر دوست داشتنین این کوچولوها

ممنون
خدا همه کوچولوها رو حفظ کنه

گندم یکشنبه 2 تیر 1398 ساعت 14:08 http://40week.blogfa.com

الهی بگردمش که میگه آمانی دخترم گاهی که خیلی تحویلم بگیره میگه ماما تازه فهمیدیم منظور از نَ نَ بغل هست یعنی بغلم کنید یا به من محبت کنید .
نازی دختر داداشت دختر داداش من به شدت حساس لوس و حسود هست آسمون رو دوست داره نه در حد عشقم هرچی اسباب بازی برداره سریع ازش میگیره یک سری اسباب بازی خونه مامانم هست . اسباب بازی های خودش که اصلا . کسی هم نباید از یک حد مجازی بیشتر به دخترم محبت کنه وگرنه به دنبال بهانه ای برای گریه هست. پدر مادرش که یواشکی دخترم رو بغل می کنن .

این حرف زدن بچه ها روح و روان آدم رو زنده میکنه
خدایی زن برادرم هر اخلاقی که داره اما خیلی خوب بچه ها رو نسبت به هم مدیریت میکنه و همین باعث شده که این رفتار رو این ناز دختر داشته باشه

دل آرام یکشنبه 2 تیر 1398 ساعت 11:02

ای جانم بهشون
ببوسشون. یعنی دختر منم مامان دومی میشه؟ خیلی با بچه های دور و بری خوبه و محبت می کنه بهشون. امیدوارم حسادت نکنن بهم دیگه
هوا وحشتناک گرم شده. من خودم به نظرم دیروز گرمازده شدم. خیلی اوضاعم بهم ریخته بود

هوا گرم هست و منی که زیاد اهل کولر نیستم اما الان ثانیه ای خاموشش نمی کنم
حسادت با بچه برادرم فکر نکنم بکنند چون عامل تحریکی از طرف بزرگترها نداره اما ممکنه با دختر عموها دچار بشن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.