-
جمعه
شنبه 6 آذر 1400 14:13
جمعه هایی که خونه تمیز هست و غذا از قبل آماده و صبح زود میریم پارک و یک دلسیر بدون ماسک نفس میکشیم و صدای تاب تاب عباسی خوندن آینه فضا رو پر میکنه رو خیلی دوست دارم . بعد از مدت ها این اولین جمعه ای بود که خونه بودم . جمعه ها از ساعت 8 تا 4 عصر کلاس دارم و پنجشنبه که اعلام کردند این هفته تعطیل هست و کلاس نداریم بسی...
-
بچه ها میبینند بچه ها یاد میگیرند
یکشنبه 23 آبان 1400 12:26
بی حال و حوصله بودم . بهم میگه بخواب چشماتو ببند . بعد رفته نشسته پشت پیانو و با خودش دو- ر- می -فا -سل -لا- سی- میخونه و رو کلاویه ها میزنه و میگه دارم آهنگ میزنم به چیزای خوب فکرکن خوشحال شی دقیقا کاری که باباش انجام میده وقتی بی حوصله است یک آهنگ ملایم میزاره و چماشو میبنده و میگه دارم به چیزهای خوب فکر میکنم بچه...
-
هدف
دوشنبه 17 آبان 1400 11:35
هدف از خلقت هر شخصی رو خدا میدونه شخصی میخواست خودکشی کنه . با خودش گفت در مسیری که تا رودخونه میرم اگر کسی به روی من لبخند بزنه من اینکار رو انجام نخواهم داد . به سمت رودخونه حرکت کرد . در مسیر به صورت آدم ها نگاه میکرد اما لبخندی نثارش نمیشد . نزدیکی رودخونه کسی بهش روزبخیر گفت و بهش لبخند زد و اون شخص از خودکشی دست...
-
آمدنت بهر چه بود
دوشنبه 10 آبان 1400 17:36
امروز شب تولدم هست و باز مهمترین سوالی که همیشه در ذهنم هست برام تکرار میشه آمدنت بهر چه بود اینکه بمیری و اون دنیا سوال ازت بپرسند و تو ندونی چی بگی خیلی دردناکه ولی اینکه آدم ها در طول زندگیشون نتونند به این سوال ( آمدنت بهر چه بود ) به خودشون جواب بدن بدتره و یه جورایی یعنی باختن ( البته از نظر من ) اینکه امروز بگم...
-
میرن آدما
سهشنبه 4 آبان 1400 16:07
متاسفانه دختر عمه ام بر اثر سرطان فوت کردند و چقدر این داغ سخت بود برای دخترش ، برای همسرش و برای عمه که در این چند ماه اول دختر بزرگه و بعد همسر و حالا این دخترشون رو از دست دادند. درسته دخترش برای خودش خانم شده و دانشگاه میره اما با دیدنش غم عالم رو دلم نشست.غم رو از بند بند وجودش میشد دید . دو هفته پیش تماس گرفته...
-
honey moon6
چهارشنبه 28 مهر 1400 12:26
هفته گذشته تصمیم گرفتیم که یک سفر بریم تا کمی حال و هوامون عوض بشه . چند جا رو مد نظر گرفتیم ، دیزین - مشهد - کیش که بعد از صحبت با هم تصمیم به مشهد شد . بلیط رو گرفتیم و هتل هم رزرو کردیم . از اونجایی که تا حالا با آینه در مورد امام ها صحبت نکردیم و فقط امام حسین رو بر مبنای شور عاشورایی میشناخت تصمیم گرفتیم که براش...
-
مهر آمد
پنجشنبه 15 مهر 1400 10:57
پاییز آمد . فصل زیبا و مورد علاقه من کلاس موسیقی آینه رو عوض کردم و در این دو جلسه روال کلاس بسیار خوب هست . در کلاس کتاب می خونند کاردستی درست میکنند تایم کلاس یک ساعت هست و یک سوم پارس هزینه 12 جلسه رو دادم و از همه مهمتر سوخت نداره و اگر از قبل اطلاع داده بشه اون جلسه محفوظ میمونه . کلاس سفال هم ثبت نام کردم با...
-
آینه نگار
دوشنبه 15 شهریور 1400 15:00
بلاخره آینه رو بردم دندونپزشکی و به دندوناش فلوراید زدند . دو تا دندونش لکه کوچیک داشت که دکتر گفت مدارا کنید . نشستن و همکاریش رو ی یونیت خوب بود ولی از صدای براش پاک کننده دندون ترسید و نذاشت دکتر دندوناش رو( به قول آینه )مسکاک برقی بزنه . 200 هزار تومان هم ازمون گرفتند . البته اینکار در مراکز بهداشت هم انجام میشه...
-
دل میرود زدستش
یکشنبه 31 مرداد 1400 12:50
خواهر سنگ با کسی آشنا شده و الان بعد از یکی دو مرتبه رفت و آمد شاید بشه گفت دل میرود زدستش دیروز آینه رو برده بودم پارک که دیدم کسی صدامون میکنه برگشتم دیدم خواهر سنگ هست . کمی باهم حرف زدیم و چقدر خوشحالم که در صداش هیجان و شادی و منطق موج میزنه . دو روز پیش هم تولدش بود که از طرف آینه براش گل و کیک خریدیم و خودمون...
-
روزگاری که میگذرد
سهشنبه 19 مرداد 1400 12:58
ظلمی که کرونا به بچه ها کرد جنگ با عراق برای ما( اونایی که در تهران زندگی میکردند) نکرد . زمان ما ، حیاطی بود . همسن و سال هایی بود یکدست بودن خانواده ها بود و دل خوش بچه ها . افسانه دختر طبقه پایینی دوچرخه داشت و ما نداشتیم و چطوری صف میکشیدیم که نوبتمون بشه یکبار دور باغچه رکاب بزنیم که کل زمانش به 30 ثانیه هم...
-
12 سال گذشت
یکشنبه 10 مرداد 1400 18:33
روزها داره میگذره .دیروز 12 همین سالگرد ازدواجمون بود . اصلا یادمون نبود و با تماس همسایه بالایی برای کاری و گفتن تاریخ یادش افتادیم متاسفانه خانواده عموم و عمه ام با هم با یک ماشین عازم سفری بودند که تصادف کردند شوهر عمه ام همون لحظه فوت کردند و عموم ده روز بعد . حال عمه و زن عموم هم خوب نیست . در این بین مامان مجددا...
-
honey moon5
دوشنبه 21 تیر 1400 00:12
هفته گذشته به کلی اتفاق های بد سپری شد که بعدا در موردش مینویسم چهارشنبه عصر سنگ گفت هتل بگیر بریم دیزین . نیاز به استراحت و دور شدن از این محیط داریم . یک گشتی در هتل ها زدم و برای یک شب هتل جهانگردی دیزین رو رزرو کردم . پنجشنبه 17 /4 صبح زود بیدار شدم و بعد از جمع و جور کردن و مرتب کردن خونه برای ناهار کتلت درست...
-
بی حال نباش
شنبه 12 تیر 1400 13:53
آینه سرماخورده و اگر بدخوابی های شب رو فاکتور بگیریم موقع بیماری در خوردن غذا و دارو بسیار بچه خوبی میشه و خودش همش سراغ دارو و غذا رو میگیره دیشب بسیار بد خوابید و من هم کلا نخوابیدم، بینی اش کیپ بود و انگار کابوس میدید،یکبار بلند شد دوید رفت زیر پرده آشپزخونه قائم شد و با گریه داد میزد منو قایم کنید منو نبرند ،...
-
کلاس موسیقی
شنبه 5 تیر 1400 15:57
از زمانی که ازدواج کردم تا روزی که آینه رو ثبت نام کردم شکی در بهترین بودن اون موسسه نداشتم . بیشتر از 10 سال رصدش کردم و موفقیت هاش رو دیدیم و فقط و فقط ازش خوبی شنیدم تا اینکه خودم واردش شدم . از سال 86 آموزشگاه موسیقی پارس رو میشناختم . البته اگر کسی بچه داشته باشه و گوشه چشمی به موسیقی و علاقه به آموزش موسیقی کودک...
-
چه خبره
سهشنبه 1 تیر 1400 01:14
متاسفانه در جامعه ای زندگی میکنیم که آرایشگاه ها شلوغتر از کتابفروشی هاست بابت فلان کار ابرو و مژه و مو و رنگ و ناخن صدها هزار تومان هزینه میکنیم ولی برای کتاب.. ..؟؟؟ کتاب هر چقدر هم گرون باشه باز از هر هزینه آرایشگاه کمتره به امید روزی که مغز پر، پر افتخار تر از ابرو و مو و مژه پر باشه امروز رفتم کتاب پرایس اکشن...
-
هزینه های بالا
سهشنبه 18 خرداد 1400 10:43
چرا هزینه دارو به یکباره این قدر بالا رفته؟ از اول خرداد تا دقیقا دیروز نزدیک دو میلیون و صد و هشتاد پول دارو های مامان شده، یک میلیون و صدو شصت داروی ستون فقرات شد و الباقی در دو نوبت برای قلب، این داروها رو ما قبلا هم میگرفتیم اما نه با این قیمت ها به نظرم یکی از دلایل حذف همین دفترچه های تامین اجتماعی هست، دکتر...
-
مهمانی
شنبه 8 خرداد 1400 14:31
پنجشنبه به مهمونی سپری شد،. خانواده همسر رو با دو هفته تاخیر برای شام دعوت کرده بودم، کلی آینه با دختر عموهایش بازی کرد، عمه اش هم مجددا براش کیک درست کرد، روز تولدش همکیک درست کرد با اینکه گفته بودم فلان روز تولد میگیرم گفت دوست داشتم روز تولدش کیک داشته باشه وکادوش روهم داده بود، واقعا دستش دردنکنه، تولدش جبران...
-
یک آن شد این عاشق شدن 3
یکشنبه 26 اردیبهشت 1400 19:51
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود - آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود و اینک 3 سالگی هنوز هم معتقدم اگر عشق در یک نگاه حقیقت داشته باشه فقط وفقط عشق مادر به فرزند هست ( پدر به فرزند هم میتونه باشه ). اون لحظه ای که از پشت اون پرده سبز رنگ نشونت میدن زیباترین و رویایی ترین لحظه عاشقیِ . و اون صدای گریه...
-
نگران منی به تو قرص دلم تو کنار منی نمیترسه دلم
دوشنبه 20 اردیبهشت 1400 05:32
آینه دیشب خوابش نمیومد، نشسته بود داشت نقاشی میکشید، هر چی هم میکشید میگفت گلابی یا فلفلِ. بعد فلفل رو الکی با دست برمیداشت میذاشت دهن باباش و میگفت بخور و گلابی رو به من میداد من به به و چه چه میکردم و سنگ میگفت تند بود آه سوختم و آینه غش میکرد، یک شادی کم هزینه تعطیلات عید رفتیم پارک ژوراسیک و اونجا در قسمت...
-
امروز ما
جمعه 10 اردیبهشت 1400 21:38
دو هفته پیش یکی از دوستان پایان نامه برادرش رو فرستاد که اینو ببین و بگو مشکلش کجاست منم بر حسب عادت فصل 3 و 4 رو نگاه کردم و دیدم مدل ریاضی و روش های حل و مقایسه ایش درسته . گفتم از دیدگاه من مشکلی نداره گفت نه داره قبول نمیکنه . منم فکر کردم استادش قبول نمیکنه گفتم با خودش صحبت کنه . دیروز باز زنگ زد و با ناله گفت...
-
التماس دعا
سهشنبه 31 فروردین 1400 10:27
درد شدید کتف مامان باعث شد که مجددا MRI انجام بشه و دکتر بعد از دیدن گفت تاندون شانه پاره شده و باید عمل بشه و همین حرف چنان فشار عصبی به مامان وارد کرد که فکر کردم خدایی نکرده سکته کرده . در یک ماه گذشته دو تا عمل سنگین ستون فقرات انجام داده دو ماه دیگه هم باز باید عمل سوم ستون فقرات رو انجام بده و حالا عمل شانه . از...
-
سلام رمضان
سهشنبه 24 فروردین 1400 22:16
عمل دوم مامان روز سه شنبه انجام شد و خدا رو شکر با اینکه به گفته دکتر عمل سخت تری بود اما از همون ریکاوری با هوشیاری بیشتری بیرون اومد و در icu هم به نسبت عمل قبل بهتر بود و اونجا راه رفت و با شرایط بهتری به بخش منتقل شد . پنجشنبه هم ترخیص شد . طبق برنامه ریزی پنجشنبه و جمعه بابا میمونه و من خونه خودمون هستم . در طول...
-
سلام روز نو
سهشنبه 10 فروردین 1400 08:15
در راستای خود مراقبتی و دگر مراقبتی در ایام کرونا جز منزل مادرم و مادر همسرم جایی نرفتیم . خانواده برادرم و برادر سنگ رو هم خونه مادرهامون دیدیم و همونجا عیدی بچه ها رو دادم . به جز ژدر و مادر و خواهر برادر سنگ هم کسی خونمون نیومد که اون هم همه در و پنجره ها رو باز گذاشتیم دوبار گردش رفتیم . یکبار پارک تا آینه دوچرخه...
-
1400 خوش امدی
دوشنبه 2 فروردین 1400 07:51
امروز شنبه ترین شنبه ای بود که هر کسی میتونست شروع کنه . سهم زندگی من از 1300 ها فقط 36 سال بود . احتمالا در پایان سال 1400 در بهترین حالت فقط یک عکس در یک البوم در چمدان یا گوشه انباری خواهم بود همونطور که سه زندگی پدر بزرگ و مادر بزرگ های ما هم برای ما همون بود . پدر بزرگ من قالیباف بود و کشاورزی هم میکرد و امروزی...
-
خنده های ریز ریز
سهشنبه 12 اسفند 1399 12:53
مامان یک عروسک داره که با صدا(هر صدایی مثلا دستامون رو بهم کوبیدن یا زنگ تلفن) آهنگ میزنه و میرقصه و پسرم عاشقشه، اونروز اونقدر صداش رو درآورد که گفتم این عروسک دیونه ام کرد، با عصبانیت گرفتم گذاشتم داخل کمد، صبح بیدار شده رفته در کمد رو باز کرده میگه سلام دیبونه کرده چطوری دیبونه بعد هم به مامانم میگه این دیبونه رو...
-
میگذرد روزگار
یکشنبه 10 اسفند 1399 21:45
وقتی حرف عمل های مامان مطرح شد و هزینه سه تا عمل رو بالای 100 میلیون دکتر گفت بند دلم پاره شد،. دقیقا دو هفته قبل بود که ما برای تکمیل وجه ماشینمون پول کم داشتیم و حدود 100 ازشون گرفته بودیم و از اونجایی که حساب کتاب مالی مامان اینا رو دارم میدونستم تا حدودی به مشکل میخورن، وقتی اومدم خونه و هزینه و عمل رو گفتم...
-
مامان
چهارشنبه 6 اسفند 1399 09:08
مامان دیروز عمل شد و به خاطر بالا رفتن فشار خون حین عمل بردنش icu فقط دوبار تونستم ببینمش اون هم در محموع 5 دقیقه نشد سهیلا جان ما ده سال پیش اون مسیر رو رفتیم اما مال مامان واقعا مشکل درست تشخیص داده شده بودنظر 5 تا دکتر رو پرسیدیم و همشون یک حرف رو تایید کردند انشالله که همه پدر و مادرها در سلامت باشن و سایه شون...
-
دعا کنید
جمعه 1 اسفند 1399 23:50
بلاخره دکتر به مامان گفت عمل سه تا عمل، دو تا گردن و بعد کمر مشکل تنگی کانال گردن و نخاعی حالم خوب نیست، علائم مامان اصلا خوب نیست درد از بالا به صورت و سر و دست ها زده و میگه صورتم بی حس میشه و درد زیادی در سرم دارم و از پایین پاها و عضلات میگیره و بعضی وقت ها نمیتونه قدم از قدم برداره، فردا قراره دکتر زمان عمل رو...
-
کلی خندیدیم
پنجشنبه 23 بهمن 1399 18:06
چند ماه پیش یکی باهام تماس گرفت که من حدود ده یازده سال پیش با شما سر کلاس فلان بودم و همکلاسی بودیم و یادمه گفتی در کار بورس هستی و ما هم در این زمینه کاری وارد شدیم میخواستم همکاری کنیم، من که اصلا نشناخته بودمش گفتم در خدمتم. یک جلسه داشته باشیم و حضوری صحبت کنیم. فرداش تماس گرفت که من نمیتونم بیام اما همسرم دکتر...
-
دوندگی
دوشنبه 13 بهمن 1399 12:09
حدود دو ماه پیش شاید هم کمی بیشتر بود که گفتم برم دنبال مدرک دانشگاهیم . یادمه بعد از دفاع چند تا برگه دادن بهم و رفتم امضاها ی اساتید رو گرفتم و چند ماه بعد هم مقاله پذیرفته شد و به دانشگاه ارائه دادم و ازشون پرسیدم باید چیکار کنم گفتند برو بعد از ثبت نمره بیا دنبال کارهات و چون از اون موقع دیگه نیازی نداشتم و به...