این روزهای ما

دو روزی میشه که آینه سرما خورده و تب داره، دیشب از ساعت 3 صبح بیدار بود و ناله می‌کرد طوری که ساعت 6 صبح خودش گفت به من شربت بدید بخورم، الان دو ساعتی هست که خوابیده و هنوز تب داره

صبح مادر سنگ تماس گرفت که بویایی ندارم، یک هفته ای بود که مریض بود و دریغ از رعایت و ماسک، دو روز قبلش هم رفته بود جایی و شب هم مونده بود و می‌گفت اون بنده خدا هم یک هفته است مریضه، نیم ساعت بعد خبر رسید که خواهر سنگ هم شدیدا سرماخورده و ضعف شدید داره. طوری که بردنش درمانگاه و سرم زدند اما به اون هم گفتند مشکوک هست، از طرفی پنجشنبه پدر سنگ یک عمل سرپایی داره، درسته شب نمیمونه و بستری نمیشه اما حدود 8 ساعت باید بیمارستان باشه.

از طرفی صبح مامانم زنگ زد و گفتم از داداش چه خبر، یک ماهی میشه که ندیدیمشون، گفت دیشب زنگ زدم دختر کوچیکه گفت بابا دو هفته است مریضه و سرکار نمیره قبل از اون هم آبجی مریض بوده اما خب گویا خدا رو شکر اونا خوب شدند و برای اینکه مامان نگران نشه نگفتند 

و در کنار همه ا ینها، خودم که همزمان با آینه مریض شدم، البته سرماخوردگی هست چون حس بویایی و چشایی دارم اما درد و کوفتگی شدید بدن و از همه بدتر سردردی که داره کلافه ام میکنه، صبح یک قابلمه بزرگ سوپ پختم و نصفش رو دادم به خانواده سنگ نصفش رو هم برای خودمون، شدیدا خوابم میاد و سرم درد میکنه اما صدای بچه های همسایه که اومدند دارند تو پارکینگ بازی می‌کنند حالم رو بدتر کرده،. تو رو خدا بچه ها رو موقع استراحت ظهر نفرستید تو حیاط و پارکینگ دیگران هم آسایش میخوان


اینا رو دیروز نوشته بودم، عمل پدر سنگ به امروز افتاد و صبح سنگ و پدر رفتند بیمارستان و خدا رو شکر الان تموم شده و در حال ترخیص هستند. مادر و خواهر سنگ خدا رو شکر بهترند، آینه تبش قطع شده اما کلا میشه بی حالی. رو از چشمای قشنگش دید، خودم همچنان با سر درد وحشتناک دست و پنجه نرم میکنم، گلو درد هم  اضافه شده که خودم رو بستم به دمنوش

متاسفانه حال و روز اکثر خانواده ها این روزها همین شکلیِ، تو رو خدا مراعات کنید، خواهر سنگ از صبح دو بار رفته بیرون، واقعا چرا؟؟؟؟؟ اسفند ماه که سنگ کرونا گرفت ما بعد از ده روز قرنطینه ساعت 11 شب بعد از چک کردن کوچه که خالی باشه و دست سنگ به هیچ کجا نخوره رفتیم دوبار کوچمون رو بالا پایین کردیم اینجا نوشتم چند نفری اومدند توپیدند بهم که شما فلان و شما بیسار،. اما الان دارم به چشم میبینم که واقعا کسانی هستند که اصلا رعایت نمی‌کنند، تو رو خدا نه به خاطر دیگران حداقل به خاطر خودتون رعایت کنید

اگر احساس بیماری میکنید در خانه خودتون  هم ماسک بزنید،. خدا شاهده الان مدتی میشه که ما سه نفری دور یک سفره نشستیم غذا بخوریم و هر کسی جداگانه میخوره، الان دو هفته ای میشه که حتی موقع خواب ماسکم رو از صورتم بر نمیدارم و تنها جایی که ماسک رو صورتم ندارم حمام هست،از زمان ابتلای سنگ به کرونا تا حالا تو اتاقمون نخوابیدم و جداگانه میخوابیم چون سنگ به خاطر اینکه سرکار  میره می‌ترسه. من یک فرد عادی هستم و میترسم، دلمون به حال کادر درمان بسوزه، کادر درمانی که به خاطر رابطه مستقیم با بیمار کرونایی  واقعا در خطرابتلا هستند

کلاس زبان و موسیقی رو هم کنسل کردیم،
 

36

امروز تولدم بود . اون کار اونقدر فکرم رو مشغول کرده که کاملا بهم ریخته شدم . 

پنجشنبه خواهر سنگ برام کیک درست کرده بود و برام آوردند و زحمت کشیدن و کادو هم نقدی دادند . جمعه هم برای صبحانه رفتیم خونه مادرم و اونجا هم با بابا حساب کتاب داشتیم انجام میدادیم که انجا هم نقدی واریز کردند به حسابم و گفتند کیک بماند برای روزی که همه دور هم باشیم . امروز عصر هم سنگ اومد و سه تایی رفتیم سه تا شیرینی تک نفره خریدیم و اومدیم و ده بار آینه شمع فوت کرد و بلاخره تولد بازی ما تموم شد

کلی حرف داشتم می خواستم یکی از اون خاطرات دوران عقد رو بنویسم اما واقعا فکرم مشغوله . دعا کنید اون کار رو با موفقیت به سرانجام برسونم .

فصل من و ماه من

آبان رو دوست دارم . چون ماه من و تغییرات منه . اما اینبار واقعا بابت اون کار کاملا حالم گرفته است .  سر وقت نتونستم تحویل بدم کسی که انجام هم داده درست تحویل نداد و کلا همه چیز ریخت بهم . تا 20 آبان ازشون مجددا وقت گرفتن . روزها که اصلا امکان کار ندارم و سرم به خونه زندگی و آینه گرمه . شب ها هم بعد از خوابیدن آینه تا میخوام بشینم انجامش بدم سنگ میگه بیا صحبت کنیم . اون هم این روزها حال خاصی داره . فوت چند تا از دوستاش کاملا بهمش ریخته و کلا این روزها یه جور دیگه شده .خیلی تو خودش فرو رفته . کمتر حرف میزنه ، حرف هم بزنه بیشتر از تغییراتی که دوست داره ایجاد کنه میگه و از ترس اینکه  اگر یک روز کنار هم نباشیم . کلا از وقتی که کرونا گرفت خیلی تغییر کرد.   برای ساعت 4 ساعت میزارم بیدار میشم و دو سه ساعتی میشینم پاش . انشالله که بتونم زودتر خودم جمع و جورش کنم  و از این بلاتکلیفی بیرون بیام .

صبح برای کاری رفتم بیرون . هیچ کدوم از مراکزی  که اعلام کردند تعطیل نبود . البته شاید هم حق دارند مردم از کجا بیارن بخورن . شب ها که قبل از اخبار ساعت 9  دعای (الهی عظم البلا ) رو میخونه بی اختیار اشک میریزم . انشالله که روزی برسه که دیگه حتی فوت 1 نفر رو هم بابت این ویروس لعنتی نشنوم

لعنت به تو کرونا

چهارشنبه  صبح داشتیم با هم تلفنی صحبت میکردیم، تک سرفه می‌کرد شماره تلفن کیانی رو میخواست تا ازش وقت بگیره بره،یکشنبه استوری گذاشت که کرونا گرفته، دیروز تماس گرفتم بعد از چندبار آقایی جواب داد و گفت در بیمارستان بستری شده، و ساعت 3 استوری فوتش رو دیدم، لعنت بهت کرونا،. لعنت

گریه امونم رو بریده، برای تمامی فوتی های کرونا فاتحه ای بخونیم

التماس دعا

پست قبلی حذف شده، حال و حوصله نوشتن دوباره رو هم ندارم

با اون کسی هم که کار رو بهش سپردم دوباره حرفم شد الان من موندم و کاری که باید تا آخر هفته تحویل بدم، بهش میگم فایل های ورد و اکسل بفرست برداشته pdf فرستاده پر از غلط، با هر چی هم که pdf رو به ورد تبدیل میکنم به خاطر فرمول و  کلمات انگلیسی بهم میریزه

عصر خبر دادند که دختر عمو کوچیه مریض شده دکتر فرستاده آزمایش،. انشالله که هیچی نباشه، از شنیدن خبر بیماری هر بچه ای کاملا بهم میریزم، به آینه میگم، آبجی مریض شده دعا کن خوب بشه میگه خدایا خوب شه

دارم سعی میکنم به چیزهای خوب فکر کنم و در آرامش بتونم آینه رو بخوابونم و بعد بشینم سر کارم ، از شانس امشب اصلا خوابش نمیاد

دعا کنید اون کار ختم به خیر بشه و هزینه برام ایجاد نکنه اگر نتونم تا آخر ماه تموم کنم باید صضرر و زیان پرداخت کنم و جدا از ضرر زیان شخصیتم هم ناجور زیر سوال میره

انشالله که همه بچه ها سالم و سلامت مشغول شیطنت باشن