از این بجران هم گذشتیم

من در پست قبل از نگاه نوجوانی خودم دنیا رو نگاه کردم ولی حقیقتا دنیا از نگاه مادر ها جای ترسناک تری برای بچه هاست  و به خاطر همین محدودیت هایی رو برای بچه ها تعریف میکنند .

به عنوان یک مادر همین الان برای یک بچه 5 ساله محدودیت هایی تعریف کردم که میدونم در آینده به علت اون محدودیت ها  از جانب پسرم بازخواست خواهم شد و می دونم این محدودیت ها در آینده متناسب با سن بیشتر هم خواهد شد  . مثلا دوست ندارم زیاد بره داخل مشاعات ساختمان بازی کنه . چون تایمی که آینه بیداره همه خوابند و ساعت 1:30 به بعد که وقت ناهار و استراحت همسایه هاست تازه بیدار میشن و بچه ها رو میفرستند تو مشاعات و واقعا برای من یکی غیر قابل تحمل میشه بطوریکه حتی چندبار از شدت صدای جیغشون همسایه دو تا ساختمون اونطرف تر اومده و تذکر داده بهشون که الان وقت سر و صدا نیست . من اون تایم اصلا اجازه نمیدم آینه بره حیاط و از پشت پنجره آب بازی و دوچرخه سواری اونا رو میبینه و عموما با من خشمگینانه برخورد میکنه . اما خب جایگزین تعریف کردم و میبرمش پارک حتی شده در گرمای ساعت 2- 3 ظهر و اونجا میتونه با بچه ها آب بازی کنه دوچرخه سواری کنه  و ... و همیشه هم ازم میپرسه چرا نمیزاری و من اگه مامان بابا بشم میزارم بره . این یک محدودیت خیلی ابتدایی هست .

من به پدر و مادر ها حق میدم که نگران باشند مثل  الان که من هستم. مثل همین الان که میدونم دختر عمو بزرگه یکی دو بار موقعی که آینه خونه مادربزرگش دستشویی بوده رفته دررو باز کرده  و از زمانی که آینه گفت من تقریبا ترجیح میدم اونا برای بازی بیان خونه ما . چون مادر بزرگ آینه معتقده بچه ان دیگه تو حساسی .  پس برای رفتن خونه مادر بزرگ محدودیت گذاشتم والبته جایگزین و باز همیشه این براش ناراحتی ایجاد میکنه که چرا نرم ؟ چرا قبل از اینکه برم اونجا برم دستشویی ؟  من اگه مامان و بابا بشم اجازه میدم .

این مشکلات و محدودیت ها با بزرگتر شدن آینه بیشتر خواهند شد ولی تا الان یک چیز رو یاد گرفتم .جایگزین درست ، رفاقت و از همه مهمتر اطمینان .

بحران 5 سالگی با موفقیت سپری شد . کمی همدلی  کمی مسئولیت های جدید دادن کمی سکوت کردن کمی توضیح مجدد احساسات  و از همه مهمتر  درک و پذیرش بزرگ شدن . الان به یک منطق گفتمان رسیدیم . خواسته هاش در اوج کودکانه بودن رنگ و بوی منطق و استدلال داره حتی به غلط . استقلالش در انجام کارها براش اهمیت پیدا کرده مثلا درست کردن صبحانه ( درآوردن نان از فریزر- پنیر و کره از یخچال- پر کردن کتری از شیر آب و گذاشتنش روی گاز ( البته برای روشن کردن ما رو صدا میکنه )- تخم مرغ ها رو شکوندن و املت درست کردن - چایی از قوری داخل فنجان ها ریختن)  قبلاهم اینکارها رو انجام میداد ولی الان بدون اینکه ما بگیم میگه امروز صبحانه رو من آماده میکنم  چون بزرگ شدم و بلدم

ماه آینده اولین اجرای پیانوش رو داره و خیلی برای اینکار هیجان داره . میگه حتما بایستید و تشویقم کنید و منم جلوتون خم بشم . 5 تا قطعه کوتاه که کلا فکر کنم زیر دو دقیقه تموم بشه ولی برای این سن و اولین تجربه خوبه .


نظرات 5 + ارسال نظر
نسترن دوشنبه 29 خرداد 1402 ساعت 08:27 http://second-house.blogfa.com/

چقدر شیوه والدگری تون رو دوست دارم مطمئنا وقتی بزرگ بشه و فکرکنه خیلی جاها به شما حق خواهد داد

لطفل دارید
اما در حال حاضر پسرم کلا با این شیوه من مخالف هست و تو چقدر مامان بد و زورگویی هستی بیشتر تو خونه شنیده میشه امیدوارم در آینده حداقل بدونه چرا یک سری مرزها و محدودیت ها براش گذاشتم

سحر یکشنبه 28 خرداد 1402 ساعت 08:09

خوشحالم این دوران هم با موفقیتت پشت سرگداشتی مرسی برامون می نویسی و ماهم استفاده می کنیم

ممنون
خواهش میکنم

Lili شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 17:25 https://notes-of-a-madman.blogsky.com

نمیدونم به لحاظ روانشناسی و علمی این سبک و شیوه تربیتی چه اندازه درسته و راستش در موردش هیچ مطالعه و تحقیقی نکردم ولی به صورت فطری خیلی با شیوه ی شما موافقم و فکر میکنم اگر روزی والد باشم روشم همین خواهد بود
ممکنه از نظر خیلی ها خیلی از رفتارهای شما و قوانینی که سعی میکنید برای آینه تعیین کنید یا مراقبت هاتون بیش از حد وسواس گونه و همراه با حساسیت باشه
اما به نظرم کار درست اینه
((بچه ان دیگه )) یکی از اشتباه ترین جملاتیه که والدین در توجیه رفتار بعضا ناهنجار بچه هاشون به کار میبرن صرفا چون حوصله شو ندارن وقت و انرژی بزارن برای اموزش رفتار درست و کنترل و مراقبت از بچه ها و به نوعی تربیت رو واگذار میکنن به محیط و گذشت زمان که قطعا اخرش نتیجه ی خوبی نخواهد داشت تازه اگه در این بین به خود بچه و بقیه اسیب جدی و غیر قابل جبرانی وارد نشه
افرین به شما

منم با کلمه بچه ان نمیفهمن مشکل دارم
بچه هستند و شاید هم نفهمند ولی مسئول آموزش و فهماندن درست والدین هستند ، متاسفانه عده ای فهموندن رو کتک میدونند(دیدم که میگم) یا به قول شما واگذار میکنند به محیط و گذشت زمان ولی شعر معروف رو باید بارها خوند
خشت اول چون نهد معمار کج
تا ثریا میرود دیوار کج

ربولی حسن کور شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 12:30 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
به عنوان یک پدر از پست قبلی تون لذت بردم و با شما موافقم
در این مورد هم بهتون حق میدم. گرچه بچه تون از دستتون ناراحت میشه. درواقع کار اشتباه را همسایه های شما انجام میدن نه شما که متاسفانه کاری هم نمیشه براش کرد.

سلام
تشکر
چون اون کار اشتباه عمومیت داره پس اشتباه دیده نمیشه و عامل بازدارندگی من اشتباه خونده میشه و خب جای تاسف داره

نرگس باران شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 11:56

میتونم بپرسم کجا کلاس پیانو بردینش؟ برای اموزشاز کجا شروع کردیدو چقدر طول کشید؟

خود پیانو رو تقریبا ۷ ماه هست که شروع کرده و بیشتر شنوایی داره تقویت میشه ، کتاب خاصی نداره و بیشتر آهنگ شعرها آموزش داده میشه
اما از ۲.۵ بردمش ۹ ماه پارس که راضی نبودم بعد نزدیک یکسال شهرآشوب و بعد ترجیح دادم مستقیم بره ساز و پیانو

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.