من و آینه

الان دو هفته ای هست که هر گوشه ای که بتونیم  میخوابیم . مامان تو اتاق خودش و بابا هم تو اتاق من . من و آینه هم وسط اتاق ، تو اشپزخونه  جلوی بالکن و ....

هرچقدرگفتم بزارید  تخت خواب منو بیاریم تو سالن جلوی تلویزیون  گفتند خونه بهم میریزه مهمون میاد زشته . و اینگونه شدکه اتاق من به اشغال بابا دراومد . من و آینه هم بنا به دل آینه یک شب رو در آشپزخونه خوابیدیم تا مورچه ها رو از نزدیک ببینیم و هر چقدر بهش توضیح دادم که اون مورچه از بیرون اومده بود قبول نکرد و در خیال کودکانه خودش مورچه رو تو مشتش نگه داشت تا مامان باباش بیان. یک شب جلوی در بالکن خوابیدیم چون قبل از خواب آسمون رو بهش نشون دادم و گفتم من وقتی بچه بودم اون ستاره( با انگشت یک ستاره نشون دادم) مال من بود و همین باعث شد شب جلوی بالکن بخوابیم  تا پسر جانمان برای خودش ستاره انتخاب کنه  و نهایتا هم گفت همشون مال من به کسی نمیدم .چندین شب جلوی تلویزیون و در حال تماشای کارتون خوابیدیم و یک بار هم نصف شب  آینه تصمیم گرفت بره پیش بابا جون بخوابه  که بعد از خوابیدن برش گردوندم پیش خودم . اما در همه این ها یک چیز مشترک بود و اون ساعت 6:15 بیدار کردن های مامان که بلند شو  اینحا رو مرتب کن شاید کسی بیاد .

یکی نیست به مامان ما بگه آخه کدوم بی ملاحظه ای ساعت 7 صبح میره عیادت مریض . و من مجبورم بیدار شم جای خودم رو جمع کنم و وسایلی که قبل از خواب آینه ریخته رو جمع کنم و خونه رو مرتب کنم و تا نماز بخونم و اگر ظرفی از شب مونده بشورم ساعت 8 صبحانه رو آماده کنم .

با اینکه از قبل اعلام کرده بودیم که دو هفته اول تا زمانی که هنوز بخیه ها رو نکشیده و به خاطر کرونا کسی نیاد اما گوش ندادند و بدون زنگ قبلی اومدند و بعد از اون چند تا از دوستان و همسایه ها و الان تقریبا تمام طول روز خودمون چهار نفر هستیم

آینه بشدت آرام و حرف گوش کن شده و خیلی با احتیاط از کنار بابا رد میشه . البته ریتم زندگی آینه رو تا جایی که تونستم حفظ کردم . دوشنبه ها سنگ میاد و دو سه ساعتی میریم بیرون و میگردیم . چهارشنبه ها هم کلاس موسیقی اش پابرجاست . پنجشنبه هم با دختر دایی کوچیکه بردیمش کاربازیا و آتش نشان و پزشک و آشپز شد و به هر دو خوش گذشت . یکی دوباری هم بعد از ناهار بردمش پارک نزدیک خونه . اما امان از زمان هایی که یاد باباش میوفته و بهونه گیر میشه . سنگ به خاطر مراعات بابا و مامان زیاد نمیاد و میگه در این شرایط کرونایی تردد من  درست نیست و کلا در این ایام کرونا شدیدا مراعات کرده .

فردا میریم برای کشیدن بخیه ها و اگر  نیازی به پوشیدن  جوراب واریس نباشه من میتونم برگردم خونمون و هر دو روز یکبار برای درست کردن غذا بیام . به فکر ماشین ظرفشویی هم هستیم چون اوضاع دست مامان به شدت بد شده و نهایت در حد یک قاشق( اون هم به سختی) میتونه وزن تحمل کنه

انشالله که همه پدر ومادرها سالم و سلامت باشن و سایه شون مستدام و اونایی رو هم که به رجمت خدا رفتند قرین رحمت الهی

نظرات 4 + ارسال نظر
گندم دوشنبه 4 بهمن 1400 ساعت 00:58 http://40week.blogfa.com

چقدر دوران سالمندی پدر مادر ها به خاطر دور بودن از همدیگه سخته . خانه پدربزرگ پدرم خیلی بزرگ بوده همه خانواده مخصوصا پسرها توش زندگی می کردن زنهای خانه به کار خانه می رسیدند و مردها به کار بیرون همراه هم بودند وظیفه سرگرم کردن بچه ها و نگه داری از اونها هم به عهده مادربزرگ و دختران کوچکتر بوده . این سبک زندگی دیگه امکان پذیر نیست . بعضی گوشه هاش خوب بوده همه با هم همراه بودند
امیدوارم پدر زود خوب بشن و سلامتیشون رو بدست بیارن

ممنون عزیزم
قدیم یک دلی بود . چشم و هم چشمی مثل الان نبود . بچه ها و خانواده ها یکدست بودند . آدم ها بیشتر خود واقعی شون بودند تا یک نقاب بر چهره
اما الان همه چیز عوض شده

پری از شیراز چهارشنبه 29 دی 1400 ساعت 09:02

سلام عزیزم
خدا رو شکر که مامان بهترن.دقیقا میفهمم چی میگی.برای ما که ازدواج کردیم و جدای از خونواده هستیم زندگی کردن در منزل پدری واقعا سخته چون قوانینش با زندگی خودمون فرق داره.
آفرین به شما که همراه مادر بودی.ایشالا زود برمیگردی سر زندگی خودت .ولی من واقعا در تعجبم از همکاری نکردن برادرت.

سلام عزیزم
اتاق من خونه پدری هنوز پاپرجا بود و حتی موقع نولد پسرم رفتند و برام یک کاناپه تخت خواب شو دو نفره خریدند تا راحت باشیم . خدایی هم کلا راحت هستیم اونجا . این مدت به خاطر اینکه مامان و بابا جدا می خوابند و بابا برای خواب نیاز به تخت داشت و مامان موافق نبود کاناپه رو بیاریم داخل سالن بابا رفت اتاق ما و کلا سیستم زندگی مون خونه مامان اینا بهم ریخت
خدایی سر بابا خیلی همکاری میکنه . جمعه ها میاد و از صبح تا عصر میمونه و کارها رو انجام میده

نسترن سه‌شنبه 28 دی 1400 ساعت 09:58 http://second-house.blogfa.com/

الهی شکر روزهای سخت رو بخوبی پشت سر گذاشتید
سایه شون مستدام

شکر
خدا همه پدر و مادرها رو حفظ کنه

ربولی حسن کور یکشنبه 26 دی 1400 ساعت 21:34 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
امیدوارم سایه شون تا سالها روی سر شما و سایر اعضای خانواده باشه

سلام
ممنون
همه پدر و مادرها رو خدا حفظ کنه و اونایی هم که در میانمون نیستند قرین رحمت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.