معیار

قبلا هم گفتم خواهر سنگ با یک آقایی آشنا شده و خب بهم علاقه من شدند و  فعلا دارن رفت و آمد میکنند تا مراسم خواستگاری رسمی صورت بگیره . البته آقا پسر خودشون تنها اومدند و پدر  و مادر سنگ دیدند و پسندیدند.

من و خواهر سنگ هم سن هستیم . عروس کوچیکه 10 سال ازما کوچکتر  . خواهر سنگ جدیدا شدیدا تحت تاثیر عروس کوچیکه قرار گرفتند و ریز همه کارها و اتفاقات و کجا رفتیم و چطوری رفتیم و ... رو به ایشون اطلاع میدن و راهنمایی میگیرن . . جالبه که مادر سنگ هم تقریبا در دسته اونا قرار گرفته و کاملا دارن احساسی و بچه گانه رفتار میکنند .  مثلا  عروس کوچیکه میگه بیرون میرید لباس ها ی کوتاه و تنگ بپوش آرایش غلیظ کن  تا چشمش عادت کنه و عجیب ترین قسمت ماجرا آره آره گفتن مادر به این حرف ها و تاکید رو این امور هست . من به شخصه فکر میکردم خواهر سنگ با توجه به اینکه ازدواج و زندگی دو تا برادرش رو دیده معیارها و اهداف درستی داشته باشه اما الان چیزهایی که میبینم و میشنوم کمی سردرگمم کرده . مثلا  تمام فکرش در مورد تیپ آقاست و اینکه اون در مقابلش کم نیاره  . اینکه جین پوشیده یا پارچه ای اینکه چند تا زاپ( پارگی) داره . اینکه قدش چقدره . اینکه تیپ دوستاش چطوریه . اینکه چطوری دست هم رو میگیرن . اینکه تختهبازی میکنه یا نه و کلی حرف که از دید من و سنگ کاملا بیهوده است و همراهی مادر سنگ برامون جای تعجب داره . یکی دوباری سنگ به خواهرش تذکر داد که مسائل مهم رو در نظر بگیر . اینکه  خانواده اش چطوری هستند . شغلش چیه . وضعیت زندگی و اهداف زندگیش چیه . اهل نماز و اخلاقیات هست . اهل دود و دم و مشرب نباشه . اما مادر و دختر جبهه گرفتند که به تو ربطی نداره و تو و زنت فکراتون قدیمی است و از اون روز کاملا سکوت کرده . این روزها هم خواهر سنگ افتاده تو خط ور رفتن با چشم و ابروش که هر بار آقای خواستگار یک شکل ببیندتش  . یک بار بن مزه میره میزنه یکبار ابرو بلید میکنه یک بار خط چشم میزنه یکبار بوتاکس . چند وقت پیش هم در حالی که فقط سهبار همدیگرو دیده بودند با راهنمایی و مشورت های عروس کوچیکه برای آقا تولد گرفت ( بیرون ) و هدیه کیک و .... سنگ فقط گفت اگر خیلی وقت بود همدیگرو میشناختید  باز میشه گفت موردی نداشت اما الان این کار اون هم برای کسی که گفته می خوام بیام خواستگاریت اما حتی آدرس خونشون  رو نداده و اطلاعاتی از کار  و درامد و وضعیت خانواده اش  نداده کار پسندیده ای نیست که متاسانه هر بار با جواب تو چون زنت برات از این کارها نکرده چشم نداری برای کس دیگه ای رو ببینی مواجه شده و باز سکوت کرده . انشالله که خوشبخت بشن . اما خواهشا به بچه هاتون یاد بدید معیارهای مهم زندگی چیه اخلاق ادب دیانت کردار خوب  و خیلیچیزهای دیگه مهمتر از کتونی یا رسمی کفش پوشیدن هست

معیار ما روز اولی که صحبت کردیم حول اعتقادات و خانواده و اهداف بود . اینکه گفتیم نماز می خونیم و روزه میگیریم و مقید به حدود و حجاب هستیم . اینکه اخترام به خانواده و اخلاق و ادب مهم بود . اینکه تا الان چه کردیم و قراره بعد چه کنیم و چند سال بعد کجا برسیم و ... بود . معیار ها واقعا چیا هستند ؟؟؟؟؟

نظرات 15 + ارسال نظر
حوا دوشنبه 3 شهریور 1399 ساعت 10:38

خیلی عجیبه
این که یه پسر مستقیم بره به کارش برسه و برای کسی بوق نزنه و چراغ نزنه عجیب نیست... خیلی ها هستن که این کارها رو دوست ندارن ولی کارهای دیگه ای انجام میدن که آدم شرمش میشه...
اینا دلیل بر خوبی یا بدی کسی نیست
بهتره تحقیقات جامع تری انجام بشه
مخصوصا درمورد خانواده و کارش... نمیشه که بگی چون دختربازی نمیکنه یا سیگار نمیکشه یا فلان کار رو نمیکنه دیگه خیلی خوب و طاهره....
اینجوری که تحقیق نمیکنن... بیوفته دنبال ماشینش ببینه کجا رفته؟ آخه اینم شد تحقیق؟
حق داره همسرتون ناراحت بشه...

متاسفانه مادر و دختر اصلا حرف گوش نمیدن، جالبه به پدرشوهرم هم اجازه ورود نمیدن،. معتقدن این مدل تحقیقات خوبه و خب خواهر همسر من بچه نیست 36 سالش هست و چون معتقده خودم بلدم و به کسی ربطی نداره و کلا حرف گوش نمیده همسرم من چندتا نکته رو گفت و بعدش سکوت کرده،
به قول معروف صلاح مملکت خویش خسروان دانند

دل آرام شنبه 18 مرداد 1399 ساعت 18:35

یادم افتاد دوستم دقیقا همینطوری گول خورد و ازدواج کرد. پسر گفت شرکت دارم، چند ماه اومد و رفت، دلبری کرد، وقتی مطمئن شد دل دختر باهاشه یه لاقبا اومد خواستگاری، دختر رو گرفت، رهن خونه،خرید طلا و حتی خرج عروسی رو دختر داد. پسر هم ورشکسته بود. دختر بدهی های پسر رو هم داد. نهایتا هم طلاق گرفتن.

انشالله اینا قبل از رسمی شدن شناختن عقلی و منطقی شون نسبت به هم افزایش پیدا کنه و خوشبخت بشن

حوا چهارشنبه 15 مرداد 1399 ساعت 08:23

با این اوصاف پس این رفتار ها زیاد عجیب هم نیست...
ولی جناب داماد کمی مشکوک میزنه... کاش همسرتون یا پدر همسرتون بیشتر در موردش تحقیق کنند... دختر نیست که از نشونی دادن و توضیح در مورد خودش و خانواده اش طفره بره و بترسه...
خواهر شوهرتون گناه داره بخواد یه وقت خدایی نکرده گول اون آقا رو بخوره و بعدش هیچی تو چنته اش نباشه...همه چیز ظواهر نیست

روز اولی ه در مورد این آقا اومد و گفت بهش گفتم باهاش صمیمانه برخورد کن اما دلبسته نشو، گفت حواسم هست، بار اول که خواهر آقا تماس گرفته بود پرسیده بودند که چادری هست مادرشوهر هم گفته بود نه، ولی رعایت می‌کنند و خدایی هم میکنه به طوری که حتی جلوی نامحرم آستین کوتاه هم نمیپوشه و ساق دستش میکنه مرتب و تمیز هست همیشه آرایش میکنه بطوری که من تا حالا بدون آرایش ندیدم اما نه جلف و زننده، عروس کوچیکه اما کاملا راحت هست و حتی گاهی لباس های بسیار نامناسب جلوی همسر من میپوشه و حتی یکبار گفت من جلوی داداش اینطوری میپوشم که من رو ببینه به تو گیر بده که مثل من باش، وقتی عروس کوچیکه فهمید که خواهر شوهر با این آقا میخواد بره بیرون و اون حرف چادر رو فهمید شروع کرد که اگه الان فلان نکنی فردا گیر میده الان اینطوری بپوش تیپ و آرایش فلان داشته باش تا چشمش عادت کنه و واقعا نمیدونیم چی شد که مادر و دختر عجیب تحت تاثیر قرار گرفتند
مثلا برادر کوچیکه گفته من خودم میرم تحقیق، رفته سر قرار اینا واستاده و وقتی خواهر شوهر پیاده شده با ماشین دنبال ماشین پسره رفته، اومد خونه گفت نه آدم خوبی هست مستقیم انداخت داخل اتوبان و رفت منم برگشتم به دخترا بوق نمیزد و مادر و دختر که چقدر خوبه که تو زبلی و این موارد رو خوب تشخیص میدی، همسر من هم با شنیدن این حرف ها واقعا ناراحت شده، میگه آدرس بیاد خودم میرم تحقیق اما به اینا چیزی نمیگم، عجیب تحت تاثیر قرار گرفتند و واقعا این رفتارها داره ما رو میرسونه

حوا سه‌شنبه 14 مرداد 1399 ساعت 09:40

این شاخ شمشاد با این مزایا رو از کجا پیدا کرده خواهر شوهر شما؟
این آقا که هیچ چیزش معلوم نیست...
اونوقت از الان خواهر شوهرتون داره روی خودش خرج تراشی میکنه؟
بگو لا اقل چهار تا چیز رو بذار خونه ی شوهر انجام بده نه الان
نمیدونم معیارهای الان چرا اینجوری شده.. اینقدر که ظواهر مهم شده و کسی اصلا به این کار نداره که یه عمر میخواد زندگی کنه نه بازی...
خواهر شوهرتون تا الان خواستگار نداشتن که مادرشوهرتون اینجوری خودشون رو تا این حد پایین آوردن؟

به نظر من همون بهتره که همسرتون توی این امر دخالت نکنه و بذاره خودشون همینجور مسیر رو ادامه بدن ببینن به کجا میرسن...
کسی که خودش رو به خواب زده رو نمیشه بیدار کرد

کسی معرفی کردند که اینا خودشون هم نمیشناسند . به معرف هم زنگ زدند گفته من هیچ شناختی از خانواده داماد ندارم شما رو کسی معرفی کرده بود منم جایی صحبت بود و اونا دنبال دختر میگشتند شما رو معرفی کردم . برید خوب تحقیق کتید .
قرر شده با پدر و مادرش بیان . یا این هفته که عید غدیر هست یا بعد از محرم صفر در یک روز خوب .
متاسفانه عجیب جوگیر شده . صادقانه بگم خواهر شوهر من واقعا دختر خیلی خوبی هست و تا حالا با هیچ پسری معاشرت نکرده . حتی در فامیلشون با سختی با پسر خاله ها و عموها و دایی ها و عمه ها معاشرت میکنه و حتی پسر دایی 5 ساله اش رو با پیشوند آقا + اسم صدا میکنه . احساس میکنم سر این چون پسره گفته اول قرار بیرون بزاریم و بعد خانواده بیان کمی هیجان زده شده .
خواستگار داشتند اما تا حالا با هیچکدوم این شکلی برای آشنایی وارد نشده بودند تا الان هرکی اومده بود کاملا سنتی . با خانواده و حتی خیلی مواقع فقط مادر و خواهر . رفتار مادرشوهرم هم واقعا برای من و همسرم جای تعجب داره . واقعا اینطوری نیستند . البته از اینکه بلاخره دخترشون با کسی ارتباط گرفته خوشحال هستند . چون ایشون با اینکه تحصیلات بالایی دارن اما اگر حتی یکی از همکلاسی ها و یا همکارهای آقاشون تماس بگیرن سریع بلاک میکنه . حتی یکبار استادشون برای انجام کار مقاله و پژوهشی ایشون رو به یکی از دانشجوهای دکترا ه آقا بودند وصل کرد رفت دانشگاه چنان داد و بیدادی راه انداخت که چرا شماره منو دادی به پسرها .
انشالله که همه جوان ها خوشبخت بشن . انشالله که این آقا واقعا خوب هست و هر دو سفید بخت بشن

فرزانه دوشنبه 13 مرداد 1399 ساعت 09:06

راستش این چیزایی که گفتی یه کم مشکوک میزنه. احتمالا اون آقا شرایطش اصلا خوب نیست و میخواد اول حسابی دختر را وابسته خودش کنه و بعد پای خانواده ش را وسط بکشه تا بهش نه نگن. این دروغ گفتن هاش اصلا خوب نیست!!
ولی واقعا این معیارها خیلی بچگانه ست اما با این برخوردی که داشتند منم جای شما بودم دیگه هیچ نظری نمیدادم
فقط امیدوارم یه روزی نیاد که بگن ای کاش حرف شما را گوش کرده بودیم

آقا پسر گفتند دو تا خونه دارند . البته این دفعه گفتند که قراره پدر و مادرش بیان . انشالله که موردی پیش نیاد و هوشبخت بشن . تنها چیزی که ما رو متعجب کرده معیارها و تفکرات مادر و دختر هست
ما هم دیگه هیچ نظری نمیدیدم . البته من از اول نظری نداشتم اصلا خوشم نمیاد اگر خودشون بگن گفتند نگن کلا جای سوال نداره . همسرم هم از روی دلسوزی گفت جواب مناسب دریافت نکرد گفت انشالله خوشبخت بشن و تمام
انشالله که همه سفید بخت بشن

زینب یکشنبه 12 مرداد 1399 ساعت 15:52

متاسفانه اولین موردی نیست که میشنوم. عاقلترین آدمهایی که میشناختم وقتی نگران ازدواج دخترشون بودن احمقانه ترین کارها رو کردن که فقط ازدواجه سر بگیره. نمیدونم ازدواج نکردن دختر چه مسئله حیثیتیه که تا این حد دخترا و خانواده ها رو به اشتباه میندازه. آقای پزشکی اومدن خواستگاری دختر خالم. تو تحقیقات مشخص شد عقد کردن یکبار و جدا شدن ولی این موردو پنهان کرده بودن. میدونی خاله من چی گفت؟؟؟ گفت خب نمیشه که هی مته به خشخاش گذاشت و خودش برای دروغ و پنهانکاری اون پسر هزارتا توجیه آورد!!!! صحبت کردن باهاشونم در این دوره هیچ فایده ای نداره تصمیم خودشونو گرفتن....

اتفاقا من هم فکر میکردم بالا بودن سن باعث رفتار مناسب و داشتن اهداف مناسب میشه . اون روز میگه دداش خودم موقع زن گرفتن چی بود مگه . راست میگه همسر من موقع ازدواج دقیقا شرایط اش مثل این آقا بود با این تفاوت که اون زمان 26 سالش بود نه 39 سال . 10 سال تلاش ردیم و بعد بچه دار شدیم و به اهدافمون رسیدیم . زمان فقط یک عدد هست اما خب برای هر کاری سن و سالی وجود داره . برای بچه دار شدن . برای ریسک کردن . البته نظر منه

محدثه یکشنبه 12 مرداد 1399 ساعت 13:32

میشه گفت معیارها از این بدتر هم خواهند شد... چیزی که واضح هست نبود فکر درست تو این مورده که قشنگ معلوم تهش چی میشه... بنظرم با لبخند تو مراسم ها حضور داشته باشین و دیگه اصلا بهشون چیزی نگید چون بیفایده اس.. آدم خوابیده رو میشه بیدار کرد ولی کسی که خودش به خواب زده، نع

من که از اول با لبخند تبریک گفتم . همسرم از سر دلسوزی برادرانه گفت و دیگه کاری نداره . انشالله خوشبخت بشن

شیرین یکشنبه 12 مرداد 1399 ساعت 00:12 http://khateraha95.blogfa.com/

انشالله که خوشبخت بشن

انشالله

Delaram شنبه 11 مرداد 1399 ساعت 21:05

با این تفاسیری که تو کامنت نوشتی، عملا از این پسر، شوهر درنمیاد.

حالا گفته تا قبل محرم پدر و مادرش میخوان برای آشنایی بیان
هر چی قسمت باشه همون میشه،. انشالله اگر به صلاح است خوشبخت بشن

مریم شنبه 11 مرداد 1399 ساعت 15:24

میدونی علتش اینه که سن خواهر همسر بالا رفته این وقتا ادم فکر میکنه ببین زنداداش کوچیکه دهسال کوچیکتر از منه ولی با دلبری و تیپ زدن موفق شده.بهش حق بدین ولی موضع مستقیم نگیرین در کنارش باشین احتمالا مادر همسرتونم نگران ازدواج نکردن دخترشه .شما ادم ارومی هستین با فرمون ارامش و صبوری برین جلو و غیر مستقیم نظرتونو بگین .توکل به خدا

اصلا موضع گیری نمی‌کنیم، کم سن و سال نیست، ماشالله طوری هم تربیت شده که معتقده خودم بلدم و به کسی ربط نداره، به ما هم ربطی نداره،. من فقط تعجب کردم از این سبک معیاری که داره، عروس کوچیکه هم به گفته خودش زمانی که با برادر شوهر دوست شد وقتی فهنید کارش چیه و خونه و ماشین داره به دو هفته نکشید که گفت باید بیایید خواستگاری، بعد عروسی افتاد تو خط برند پوشیدن
انشالله که خوشبخت بشن

گندم شنبه 11 مرداد 1399 ساعت 14:37 http://40week.blogf.com

وای جای تعجب دراه . انگار هول هستند و تا حالا این دختر خواستگار نداشته . مادر دختر هرچقدر جاده صاف کن باشه پدر دختر خانم چی معمولا بابا ها خیلی متعصب هستند.
حالا که اینطور جواب دادند خودتو بکش کنار حتما به اشتباهش پی می بره و امیدوارم زودتر این اتفاق بیفته و به خودش بیاد .

متاسفانه مادرشوهرم بچه هاش رو طوری تربیت کرده که حرف پدرشون مهم نیست، از طرفی مادر و دختر کلا اگر چیزی بگن کسی نمیتونه جلوشون بایسته
به ما ربطی نداره، سنگ از روی دلسوزی چندباری نکاتی رو گفت بازخورد مناسب ندید دیگه کاری نداره

نسترن شنبه 11 مرداد 1399 ساعت 14:17 http://second-house.blogfa.com/

با سی و شش سال سن جدا اینجوری فکر میکنن؟؟؟
بنظرم کاش زودتر رسمی بشه آشنایی شون...پدر همسرتون خوب پذیرفتن با این تفاسیر که حتی آدرس خونه ندادن یا صراحتا نگفتن چندتا بچه هستن دخترخانمشون باهاشون معاشرت کنن

دقیقا ما هم فکر نمی‌کردیم در این سن معیارهاش اینا باشه چون قبلا نگاه و دیدگاهش چیز دیگه ای بود ولی الان که آشنا شده کلا تغییر کرده

سمانه شنبه 11 مرداد 1399 ساعت 14:08 http://weronika.blogsky.com

سلام عزیزم
از خواهر همسرتون خیلی تعجب نمی کنم اما از مادرشون راستش ...
و متاسفانه شرایط ی طوری شده که ی خانم 50-60 ساله عقلش (جسارتا) داده دست ی خانم 26-7 ساله
مشورت مشکلی نداره ، اما اینکه راهکار ازشون بگیرن اونم روشی که بر خلاف سیاق قبلی باشه عجیبه
انشالله که عاقبتشون ختم به خیر شه و خوشبخت باشن

سلام
دقیقا تعجب از مادر هست، شاید همسر من انتظار داشت مادر کمی مسیر رو بهتر نشون بده نه اینکه در مورد قد و رنگ لباس فقط نظر بده
انشالله ختم بخیر بشه و همه جوان ها خوشبخت

سحر شنبه 11 مرداد 1399 ساعت 11:38 http://Senatorvakhanomesh.blogfa.com

خوب اینجا این سوال مطرح می شه که چطور اینا در حال رفت امدن و خانواده چسر بعد این چند وقت صحبتی نکردن و نیومدن برای اشنایی و خانواده ستگ اصلا نپرسیدن َعلش جیه خونه پسر کجاست چه خاتواده ی داره؟؟؟حالا حجاب و روزه و نماز شاید برای همه مسئله نباشه شیشه جان اما اعتقادات درونی یا وجود خدا پایبندی به قانون فرهنگ اهداف زندگی کوتاه مدت و بلند مدت و متانت....چرا
انشاالله بهترین تصمیم بگیرن

تعجب ما هم از اینه،. پسره که اومده هر چقدر اینا پرسیدند خونتون کجاست فقط اسم محله داده، در مورد کار و درآمد هم حرف رو عوض کرده، در مورد تعدا بچه ها هم اول گفته 3 تا هستیم بعد گفته پنج تا الان هم گفته 7 تا بچه هستیم، صداقت در مورد همچین چیزی هم نداره، برای سنقابل هضم نیست چون فرهنگ و اعتقادت و اخلاق و ادب و کلا فضایل خیلی مهمتر از قد شلوار هست، برامون جای تعجب هست، خواهر سنگ بچه نیست،. 36 سالشه اما الان که در موقعیت قرار گرفته حرف هایی میزنه که دور از عقل هست مثلا چند سال عقد بمونیم تا 5 6 سال بچه نمی خوام، یکی دوباری هم که حرف افتاده گفتم برای خانم ها دیر بچه دار شدن خوب نیست گفتند این صورتش بی‌بی فیس هست صورت به سنش نمیخوره و مشکلی ندارد،. انشالله اما واقعا از این حد از تفکر عامیانه برای کسی که تحصیلات داره در عجبم
انشالله که خیر هست و هر چی قسمت هست همون بشه و خوشبخت و عاقبت به خیر باشن٠

دل آرام شنبه 11 مرداد 1399 ساعت 10:52

عجبا. یعنی هنوز خانواده ی پسر در جریان نیستن؟ دوست دختر رسمی گرفته آقا پسر.
جالبه

یک خانم همون اوایل تماس گرفته بود و گفتند خواهرش هستند اما مادر و پدرش تا الان نه تماس گرفتند نه اومدند

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.