چه فرقی داریم


کلاس پیانو شروع شد . کلاس زبان هم به هفته آینده موکول شد . پاساژ ها هم که باز شد و یواش یواش آرایشگاه ها و رستورن ها و هتل ها هم باز میشه . نمی گم دولت مقصره ، مردم مقصره . به هر حال باید چرخ اقتصاد هر دولت و ملت و مردمی بچرخه . با دولت کاری ندارم ولی واقعا مردم خسته شدند . بلاخص افرادی که شغل آزاد دارن . اجاره خونه اجاره مغازه هزینه زندگی واقعا فشار میاره و بدتر از همه تو خونه موندن ها . اگر با رعایت نکات بهداشتی و اصول اولیه بهداشت باشه موردی نیست . من خودم الان واقعا بچم لباس نداره .  اما باز هم میگم اشکال نداره صبر میکنم اما اون صبر یک اندازه داره . دیروز همش دیدم گریه میکنه و میگه درد . بدنش رو بررسی کردم چیزی ندیدم . شب موقع خواب پاهاش رو دستم گرفته بودم که دیدم کتاره های پاش تاول زدند . تا دست زدم گریه کرد گفت درد . متوجه شدم صبح که تو حیاط بازی میکرد و دمپایی پاش بود ، دمپایی ها کوچیک شدند و روی کفش پاهاش رو زده و چهارتا تاول روی بچه زده . از شانس کفشاش هم کوچیک شده . پس یکی مثل من باید برم خرید . اما خب برای این هم پروتکل تعیین کردیم . میریم مغازه با ماسک و دستکش . اینبار باید خود آینه رو هم ببریم . وقتی کسی داخل نبود وارد میشیم . قبلش دو سه تا کفش از ویترین انتخاب میکنیم  و نهایتا یکی میخریم .بعد از خروج هم دستکش رو میندازیم سطل زباله و دستمون رو با آب و صابونی که همیشه پشت ماشین هست میشوریم و یا الکل میزنیم . اگر واقعا خرید ضروری ندارید نرید ولی اگر مجبور شدید کماکان فاصله رو رعایت کنید .

کلاس پیانو خصوصی هست و خود استاد هم فاصله رو رعایت میکرد و قبل و بعد کلاس دستامون رو میشوریم . هر کدوم هم که سر کلاس بودیم اون یکی آینه رو داخل ماشین نگه میداشت . کمی هم خیابون خلوت بود مامان پسری نیم ساعتی پیاده روی کردیم تا سنگ بیاد . الان هم تماس گرفتند که کلاس زبان قراره آنلاین برگزار بشه

خیلی باید مواظب بود .

دیروز باز مادر سنگ میگفت آشنای اون یکی عروس براشون عرضه اولیه شستا خریده و تا حالا 80 درصد سود داده . گفتم به حق چیزهای ندیده آخه چطوری . گفتم مامان این سهم چهارشنبه هفته پیش عرضه شد تا الان چهار روز کاری هست با فرض اینکه روزی 5% رو  هم پرکنه نهایت 20% سود داده که واقعا نداده چون بعضی روزها حجم مبنا رو پر نکرده  . بعد سهمی که به هر کد 3637 سهم داده و قیمت عرضه 860 تومان بوده نهایت3200000 میتونسته بخره ایشون چطوری توسته 11 میلیون خرید کنه . گفت اون تو کارگزاری کار میکنه و وارد اینکار هست و هوای اینا رو داره . خب مادر مادر سنگ علم نداره اما اینکه حرف اون رو اینقدر باور میکنه خنده داره و جای تعجب . اونقدر گفت گفتم مامان اگر واقعا اینکار رو میکنه شما هم پولت رو بده برات بخره من نه علم اینطوری خریدن دارم نه حقیقت میدونم . گفت ناراحت نمیشی  . گفتم نه خیلی هم خوشحال میشم . زنگ زد به اون عروس و گفت . بعد از قطع تماس گفت میگه اون خیلی نمیتونه برای کسی خرید کنه برای ما هم چون براش کاری انجام دادم ومدیونم هست اینطوری میخره . هیچی نگفتم . اومدیم بالا . سنگ گفت ناراحت نشو . چون کار تو این هست الکی اومده حرفی زده . من که میدونم واقعا نمیشه . گفتم از این میسوزم که الکی ازش حمایت میکنند بعد هم خدا رو شکر کردم که سهامش رو با سود دادم به خودش و راحت شدم .

برای پنجشنبه شام هم دعوت کرد که گفتیم تا زمانی که وضعیت کرونا تموم نشه چون باید دور سفره نزدیک هم بشینیم نمیاییم . الان هم چون در بازهست و با  دو سه متر نشستیم و نهایت به 10 دقیقه میرسه اومدیم . بعد گفت اون عروس باز میره آرایشگاه و کارش شروع شده گفتم مامان بگو نکنه . گفت مواظب هست . گفتم مثلا ماسک و شیلد زدن شد مواظب بودن . خدا رو شکر که وضعشون خوبه و نیازی نداره . شروع کرد توجیه کردن من و دفاع از اون و دیگه چیزی نگفتم . آخرش یک حرفی پیش اومد گفت وای میترسم کسی تو فامیل کرونا بگیره بگن از سنگ گرفته . سنگ گفت غلط میکنه هر کی بگه من خونه کی رفتم یا کجا میرم . گفت میترسم بچه ها یعنی اون پسر و عروس و نوه ها بگیرن . گفت بشینن خونشون . رفته بودند مسافرت . الان هم آرایشگاه . مهمونی هم میرن . بعد مریض بشن تقصیر ماست . مزخرف حرف نزنید . حواسشون به خودشون نیست . گردن ما نندازین 

خدا رو شکر بابا هم خوب شده . باز رفتیم دکتر که گفت فقط یک سرماخوردگی بد بود و الان خوب شدی اما باز تا آخر هفته براش مرخصی رد کردند . جالبه همش هم از اداره بهش زنگ میزنند و پیگیر احوالاتش هستند . الان خیلی وقت هست که بهش میگیم نرو میگه نمیشه .اون روز عصبانی شده بودم میگفتم من نمیفهمم جوون ها رو تعدیل نیرو میکنند شما رو چرا نه . میخندید . اما خدایی تا الان کلی آدم اومدند پیشش کا رو یاد بگیرن اما همشون بعد از سه چهار روز رفتند و گفتند کار ما نیست . بابا هم خیلی دوست داره برادرم کارش رو یاد بگیره و ببره جای خودش اما خب اون هم مثل همه اون افراد میگه من در این حد کار فنی و محاسباتی  بلد نیستم . الان هم به زور دو هفته میشه که فرستادنش خونه و هر روز باهاش در تماس هستند و بعضی کارها رو از خونه انجام میده .بهش میگم بابا نمیشه به جای اون شازده پسرت منو ببری . من بهترماااااااااا . میگه نه .تا کی تبعیض جنسیتی

شنبه هم 13 همین سالگرد عقدمون بود . الکی الکی 13 سال گذاشت.

نظرات 7 + ارسال نظر
سولماز جمعه 5 اردیبهشت 1399 ساعت 21:57

سالگرد عقدتون مبارک
دمپایی دخترم کوچیک شده بود واسش دمپایی گرفتیم البته همسرم خودش رفت خرید
کلاس پیانو میری چه عالی میدونی یکی از آرزوهام بود نوازنده پیانو بشم اما نمیدونم چرا دنبالش نرفتم

ممنون ، دمپایی نیاز به سایز فیکس نداره اما کفش رو بخوام بخرم خودش رو میبرم
اگر میتونی الان هم دیر نیست برو دنبالش، کلا حس خوبی به آدم میده

صبا جمعه 5 اردیبهشت 1399 ساعت 03:04

سلام. من همیشه خاموش می خونمتون و برام این همه صبوری تون جای تحسین داره.

فقط یه چیزی تو نوشته های اخیرتون واسم جلب توجه میکرد:
اون همه دلسوزی شدیدتون برای خانواده همسرتون هست. مثلا قضیه تذکر به پدرشوهر واسه شیرینی خوردن یا الان تذکر به مادرشوهر که جاری نره سرکار!!

من شما را کاملا می فهمم و دلسوزی تون رو درک میکنم. احتمالا خودم جای شما هم باشم میگم ولی از دید یه ناظر خارجی چیزی که دیده میشه اینه که شیشه خانم همه چیز رو بهتر از اونا می دونه و از دید خانواده همسرت تو یه خانم معلمی هستی که همیشه چه با تذکرهات و چه با رفتار بزرگ منشانه ت و گذشت هات می خواهی بهشون درس بدی و بگی بهتری و خب اونا هم نمیخوان درس بگیرن و این باعث میشه که دقیقا رفتارشون باهات مثل رفتار یه شاگرد لجباز با خانم معلم شدید منضبطشون هست که از هر فرصتی استفاده می کنند تا حالش رو بگیرن و بهش بگن اونایی که اندازه تو ادعای فهمشون نمیشه واسه ما عزیزترن.


می دونم جسارت کردم نظر دادم و شاید نظرم ۱۰۰٪ هم اشتباه باشه ولی احساس کردم شاید گفتنش ممکنه کمک کنه.

شاد و سلامت باشید.

سلام
دلسوزی ظاهری نیست . واقعا برای سلامتی خودشون میگم .
ممنون حرفاتون خیلی منو به فکر انداخت . تا حالا از این زاویه نگاه نکرده بودم

زینب پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1399 ساعت 18:40

من که از بورس هیچی حالیم نمیشه به کنار ولی وقتی توجیه و دفاع مادرشوهرتو نوشتی به جای شما عصبی شدم. بخاطر تعداد دفعاتی که تو این موقعیت بودم و از بی انصافیشون بهتم می زد. جدای از تمام مشکلاتی که بخاطرشون طلاق گرفتم خوشحالم دیگه درگیر جاری و خانوواده شوهر نیستم.

بی انصافی نیست ناآگاهی هست،. میدونمم چطوری میتونم حلش کنم اما فعلا زمان مناسبی نیست

رویای ۵۸ پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1399 ساعت 18:30

منم یه جاری دارم که بدجوری تو دل مادر شوهر و خواهر شوهرم جا داره......کار خاصی هم نمی کنه هو...فقط زیادی حساسه و از هممممه چی ناراحت میشه.....فک می کنم ازش می ترسن

منم بعضی وقت ها به همسرم میگم گویا یک سوتی ازشون گرفته که اینا اینطوری می‌کنند هر چند که واقعا نه و دلیلش رو میدونم یک بار مینویسم

آرزو پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1399 ساعت 02:03

سلام خدا بده از اون آشناهای یه کاره در کارگزاری.
والا من که ۳ ماهه وارد بورس شدم هم نمی فهمم چه جوری شستا ۸۰ درصد می تونه به بعضیا پول داده باشه.تاریخ واگذاری معلومه .چرا آخه خالی بندی به این واضحی
یه جی بگم دیگه تو هم چاخان کن .نمیشه؟
خدا نکنه کرونا بگیرن که اون وقت مسافرت و آرایشگاهشون ایزوله بوده هوایی که سنگ تنفس کرده کرونایی شده با فوت فرستاده تو خونشون.
والا با این حرفاشون

چه بگن والله، درسته عصبانی و ناراحت میشیم اما بعدش کلی میخندیم

نجمه چهارشنبه 3 اردیبهشت 1399 ساعت 21:41

سلام عزیزم. اول اینکه سالگرد عقدتون مبارک باشه، من یاومه هر سال یه خاطره از عقدتون تعریف می کردینا!!!
دوم اینکه خدارو هزار بار شکر پدر سالم بودن، متاسفم برای جوون هامون...
وااای،اقای سنگ حق داشتن ناراحت بشن،من بودم بد عصبانی می شدم. اقا، بعضیا گویا مهره مار دارنا(اشاره غیر مستقیم به جاری خانم)

سلام. ممنون
حتما یک خاطره تعریف میکنم خوبه یادم انداختین
چه بگم گویا مهره مار رو دارن

Memoli چهارشنبه 3 اردیبهشت 1399 ساعت 14:02

شیشه جون من تازه وارد بورس شدم..میشه منبع معرفی کنی واسه در اوردن ازش؟

منبع مطالعاتی یا منبع اینکه چی بخری و بفروشی؟؟؟
مطالعاتی، الفبای بورس برای آشنایی که میتونید دانلود هم کنید و صد البته کلاس تحلیل
برای خرید و فروش فقط و فقط اول آموزش و بعد تحلیل

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.