زیاد سخت نگیر

ساعت خوابم به کل بهم ریخته و اکثر شب ها تا ساعت 3  بیدار هستم . البته بد هم نیست به کارهای خونه میرسم و برای ناهار و شام فردا فکر میکنم و بعد میشینم سر درس و مشقم . ولی از طرفی خیلی بدهست و برای نماز صبح خواب میمونم و هر چقدر ساعت میزارم و سعی میکنم بیدار بشم نمیتونم بلند شم و نمازم قضا میشه . از طرفی هم چون صبح ها زیاد اهل خواب نیستم نهایتا تا 7.30 بیدار میشم و صبحانه درست میکنم و تدارکات ناهار و کمی کار و بعد آینه بیدار میشه و صبحانه اون و بعد کمی بازی و کارهای خودم و بعد سر درد شدید از خستگی و کم خوابی . اگر بعد از ناهار بخوابه منم سعی میکنم چرتکی بزنم اگر نه هیچی .

خدا رو شکر حال سنگ خوب شده و جمعه به ضد عفونی کردن اتاق قرنطینه مون سپری شد و من هم از فرصت استفاده کردم و لباس های زمستونی رو جمع کردم و گذاشتم بالای کمد و پرده  روهم شستم و پشم های بالشت هام رو هم با کمک مادر سنگ داخل پارکینگ زدم ( پشم گوسفند هستند) و متقال و رویه شون رو عوض کردم و نو نوار شدند و پتوهایی هم که سنگ مینداخت روش گذاشتم پشت ماشین تا بدیم خشکشویی  ( البته آلودگی روی نو ها نیست) و تخت رو با جوش شیرین و بعد با الکل ضدعفونی کردم و ملافه اش رو عوض کردم و پریدم روش  و  یک ساعتی راحت خوابیدم و بعد مجددا به سنگ واگذار کردم . چهارشنبه هم 14 روز دوره انتقالش تموم میشه و زندگی عادی اما با رعایت بهدات و مراقبت ادامه پیدا میکنه .

تا جمعه آینه بی تابی باباش رو میکرد از جمعه که سنگ با ماسک دیگه تو خونه با ما میشینه بهش گیر میده که بروتو اتاق . دست باباش رو میگیره و بلندش میکنه و میبره اون اتاق و در رو میبنده . یا اینکه اگر میوه بیارم میره سینی میاره و بشقاب سنگ رو میزاره داخل (دقیقا کاری که انجام میدادم ) میبره میزاره پشت در اتاق و بعد رو به سنگ میکنه میگه بابا بابا اورو( برو) .

چهار روزی هم بود که صورت آینه از چشم ها به پایین قرمز شده بود مثل لبو . بعد سنگ گفت که روی آرنج اون هم این شکلی شده و در حمام متوحه شدم که پای من و پهلوم هم همون حالت قرمزی رو داره . هر چقدر فکر کردیم متوجه نشدیم از چیه . احتمالا به چیزی حساسیت نشون داده بودیم و خدا رو شکر امروز  خوب شد . نفهمیدم چی بود و چی شد . البتهاول فکر کردیک شاید به الکل یا ژل ضدعفونی کننده حساسیت داریم اما خب پهلوی من یا اون قسمت از پای من که در تماس با الکل نبوده با صورت آینه . به هر حال خدا رو شکر رفع شد .

این روزها زمان مناسبی هست که یک مهارت جدید کسب کنیم . خدا رو شکر من کاری رو که از نیمه دوم پارسال میخواستم انجام بدم و نمیشد رو بلاخره انجام دادم و هر روز بیشتر از قبل دارم در موردش فکر میکنم . سنگ در این ایام یک نرم افزار جدید یاد گرفته . تسلط من در یکی از قطعاتی که دوسش داشتم بیشتر شده . لغات بیشتری از زبان رو خوندم  و کلا سعی کردم که از این زمان استفاده کنم .

دو روز پیش مثل هر سال لیست چیزهایی که خریدشون خوشحالم میکنه رو نوشتم و رو در کتاب خونه زدم و گفتم لطفا در مناسبت ها برام بخر . سنگ نگاهی بهم انداخت و سری تکون داد و گفت میخوای همین الان همشو سفارش بدم  اینم شد مسبب خوشحالی زن ، چقدر هم توضیح دادی در مورد هر کدومشون  .  بعد گفت نه خوشم میاد که بلدی با چیزهای کوچیک خوشحال بشی و کلی خندید و خندیدیم

موارد ذکر شده در لیست :‌ یک جعبه ویفر رنگارنگ همش مال خودم کسی هم توقع نداشته باشه . به کسی هم نمیدم /// کتاب ، حالا هر کتابی باشه حتی رنگ آمیزی /// هرزگاهی بستنی کیم میهن از اون 1000 تومنی ها /// کلیپس ، زیاد گرون نباشه اما جنس خوب باشه /// جا کلیدی طرح انار ، همونی که نمیدونم چرا نذاشتی بخرم /// جوراب ، رنگ شاد از داخل مترو هم قبوله . فقط یادت باشه قبل از عید س جفت ده هزار تومان بود گرون بهت نندازن  ///یک برس چوبی خوب ، من خودم چندباری رفتم بخرم دلم نیومده پول بدم ، خودت بخر ، منو نبر بگو برو بخر . من اگه دستم به خریدش میرفت ،نمیرفت داخل لیست خوشحالی هام /// و نهایتا هر چیزی که در شان و شخصیت من هست و برازنده ام هست مثل طلا و ماشین و خونه و ارز  و مادیات  چرک کف دستی  //// 

زندگی رو سخت نباید گرفت . باید در این سختی ها به چیزهای کوچک شاد بود تا امید در دل هامون همیشه زنده باشه . معیشت خیلی ها از قبل به خاطر این تحریم ها بهم ریخته بود حالا با این وضعیت بیشتر بهم ریخته . حواسمون به خانواده و دور و بری ها و همسایه و دوستامون باشه . در حد توانمون کمک کنیم . نمیتونیم مالی کمک کنیم در حد یک برخورد گرم و جویای حال شدن خوشحالشون کنیم . هر کدوم از ما در دورانی نداشتن رو شاید تجربه کرده باشیم و طعم تلخش رو هنوز زیر دندونمون حس کنیم .مبادا بدونیم و غافل باشیم .  این روزها حواسمون بیشتر بهم باشه .

دیروز دوست جان زنگ زد و گفت چیزی در واتساپ برات فرستادم ببین . جواب آزمایش بود . تا دیدم زنگ زدم که یا خدا تو هم مریض شدی . میگه نه خوب ببین . دیدم   نوشته  تیتر بتا 385  . چنان جیغی کشیدم که آینه ترسید و گریه کرد . و اینچینین  شد که ما در آینده ای نزدیک قراره خاله بشیم . به هر حال در قرنطینه ماندن و گرمی زیاد خوردن بعضی وقت ها هم بد نیست

نظرات 9 + ارسال نظر
شیرین شنبه 23 فروردین 1399 ساعت 10:36 http://khateraha95.blogfa.com/

عاشق لیستت شدم
چقدر عالی حتما اینکارو انجام خواهم داد
خداروشکر همسرتون بهتر شدن

ممنون

گندم شنبه 23 فروردین 1399 ساعت 09:10

خدا رو شکر
فکر کنم کرونا یک سرکی به ما هم زده ۴ روز در گیر یک سرماخوردگی کوچیک شدم رفتم دکتر دارو داد و بعد از ۵ روز دختر بزرگتر هم گرفت من خیلی رعایت می کردم ماسک ضد عفونی و شستن دست ولی با وجود دعواهای من گوشیم رو برمی داشت شاید تو ضد عفونی اش دقت نکرد خلاصه او هم سرماخورده شده خدا رو شکر سرفه نداشتیم فق متوجه شدم بویا یی ام خیلی ضعیف شده گاهی اصلا نیست .فعلا که یک هفته هست تو خانه نشستیم حالم هم خوبه می ترسم ناقل باشم

انشالله که فقط یک سرما خوردگی ساده باشه . اما کار خوبی میکنی که رعایت میکنید . خیلی مواظب باشیداگر شک دارید خونه پدر ومادرهاتون نرید تا خیالتون راحت باشه

رویای ۵۸ چهارشنبه 20 فروردین 1399 ساعت 11:50

شکر خدا که همسرتون بهبود پیدا کردن

شکر،. انشالله هر کسی که بیمار شده خدا سلامتی بخش بده

آرزو چهارشنبه 20 فروردین 1399 ساعت 01:36

این قدر نگرانت بودم که خدا می دونه.به همه می گفتم یکی از دوستام شوهرش گرفته و خودش ریه اش مشکل داره.برای اون دعا کنید با بچه کوچک نگیره.خیییییلی خوشحال شدم که همه چیز به خوبی و خوشی گذشت.سخت بود اما گذشت.حالا یه ذره بیشتر بخواب و استراحت کن که ایمنی بدنت هم بره بالا.
خدا رو شکر

عزیزمی

محدثه چهارشنبه 20 فروردین 1399 ساعت 00:06

چقدر خوشحالم تونستی خوب این بحران پشت سر بذاری ... الحمدالله .. به امید روزای روشن

سلامت باشی

نسترن سه‌شنبه 19 فروردین 1399 ساعت 12:34 http://second-house.blogfa.com/

سلام
خوشحالم اقای سنگ حالشون خوبه و شما هم مبتلا نشدین،خیلی خوشحالم
و واقعا از پرانرژی بودنتون و مدیریتی که دارید حسابی لذت میبرم و امیدوارم امسال به بهترین شکل براتون پیش بره و به اهداف تون برسید

سلام . ممنون
انشالله شما هم در سال پیش رو به اهدافتون برسید

سحر سه‌شنبه 19 فروردین 1399 ساعت 11:20 http://Senatorvakhanomesh.blogfa.com

آخه من‌چرا هر خطش خوندم بغص کردم دیگه کم کم دارم رد می دم اینم اخلاق من دارم؟؟؟؟
مرسی از خبرای خوب خوبی که دادی
راستی تخت چه‌جوری ضدعفونی می کنی بیشتر توصیح می دی منم یاد بگیرم کلا دلم خواست ی بار اینکارو کنم.
ننم تو قرنطینه کار خاصی نکردم و عداب وجدان دارم،راستش له طکر کلی رندگی من فرق چندانی نکرده مراقب از دوقلوهااا و فقط همین زمان زباد دیکه ای ندارم هیچی

بغض چی عزیز ؟؟؟؟
اول تشک رو جارو میکشم بعد جوش شیرین رو روی کل تخت میریزم و با دست پخش میکنم بطوری که همه تشک رو پوشش بده . یکساعتی گذاشتم موند بعد باز جارو کشیدم تا جوش شیرین ها کاملا از بین برن . بعد یک دستمال نم دار رو با فوم صابون (کف صابون ) آغشته کردم و روی تشک ریختم و بعد روش الکل اسپری کردم و پنجره رو باز گذاشتم تا خشک بشه . من اینطوری تمیز کردم .
مامان دو تا دوقلوی یکساله بودن خودش از سخت ترین کارهاست . همین که متوحه شدی میتونی خودت به تنهایی و بدون کمک و تکیه به دیگران از بچه هات مراقبت کنی و به کارهاتم برسی خودش کار خیلی خیلی بزرگیه

379 سه‌شنبه 19 فروردین 1399 ساعت 08:54 http://nazdikeghiam.mihanblog.com

اللهم عجل لولیک الفرج

دل آرام سه‌شنبه 19 فروردین 1399 ساعت 07:06

خدا رو شکر.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.