شب های بیقراری 3

یک خاطره

من خیلی از بوی اسپند بدم میاد و تا الان خودم تا حالا اون هم به زور فقط و فقط یکبار برای آینه اسپند دود کردم، از طرفی نه تنها بدم میاد بلکه شدیدا حالم رو بد میکنه و دودش وارد ریه هام میشه و شدیدا به سرفه میوفتم

روزی که دیگه مشخص شد سنگ بیمار شده، من سنگ رو گذاشتم خونه و شرایط قرنطینه رو محیا کردم و آینه رو بردم دکتر، وقتی برگشتم یک بوی اسپند در راه پله بهم خورد و من فکر کردم سنگ در نبود من دود کرده، یک داد کشیدم که گفت من نکردم بابا بوده تو راه پله دود کرده، کلی سرفه کردم و خیلی هم غر زدم و گذشت، شب حدود ساعت یک بود کنار آینه دراز کشیده بودم که دیدم باز بوی اسپند میاد و هر لحظه بدتر میشه، منبع بو از بیرون در بود، رفتم دیدم پدر سنگ، اسپند دود کرده آورده از زیر در فوت میکنه داخل، کلی سرفه کردم و طی تماس تصویری با سنگ ماجرا رو گفتم و کلی خندیدیم و گفتم تو رو خدا فردا زنگ بزن بگو دود نکنن،. من دارم خفه میشم، کرونا تو رو نکشه اسپند دود کردن های بابات منو میکشه

فردا صبح سنگ به مادرش گفت، حدود ساعت 11 صبح بود که دیدم صدای دعوای پدر و مادر سنگ اومد، از اونجایی که در باز بود دیدم مادرش میگه نکن مرد اون بچه گناه داره حالش بد میشه، پدرش میگفت دارم ضدعفونی میکنم ، اینا در خونشون رو باز میزارن ویروس میاد بیرون همه مون مریض میشیم، چند دقیقه ای گفتند و بعد صداشون تموم شد، یک ساعت بعد هم دیدم پدرشون پایین پله ها ایستاده صدام میکنه، گفتم بله بابا، گفت در خونتون رو ببندید، گفتم بابا هیچکس تو ساختمون نیست باز میزارم هوا جریان داشته باشه گفت پس باید پنجره کل طبقات رو باز بزاریم تا هوا عوص بشه، تا شب خبری از بوی اسپند نبود و منم سرفه هام تموم شده بود، ساعت حدود 1:30 شب بود که دیدم باز بوی اسپند میاد، از چشمی در نگاه کردم دیدم آورده جلوی در خونمون و داره فوت میکنه سمت داخل، در رو باز کردم، سریع دستش رو برد عقب، خودم رو به ندیدن زدم و گفتم بابا چیزی شده گفت نه، دود هم از پشت سرش میومد بالا، گفتم نگران نباشید با خیال راحت بخوابید حال سنگ خوبه، گفت نگران تو هستم با این وضع ریه ات، تو این خونه، من باید خونه رو ضدعفونی کنم و در کسری از ثانیه دستش رو آورد جلو و اسپند رو داخل خونه آورد و یک فوت طولانی کرد و کلی دود وارد ریه ام شد و شروع به سرفه کردم، مادر سنگ از صدای صحبتمون و باز بودن در خونشون و بوی اسپند اومد بالا گفت مرد مگه نگفتم اینکار رو نکن، از دست تو چیکار کنم، پدرشون گفت ببین، این بچه رو ببین حالش بده داره سرفه میکنه من اگر ضدعفونی نکنم فردا اینم میگیره، من و مادر سنگ از این حرف اونقدر خندیدیم که از چشمای من اشک میومد

خدایی دیگه از اون شب اسپند دود نکرده

صبح هم تا صدای باز شدن در و صدای آینه رو شنیدن اومدند بالا، البته اجازه ندارن جلو بیان و پایین پله ها ایستادند،. دیدم دست مادر شوهرم یک بشقاب شیرینی خانگی که خودشون درست کرده اند با سه تا پاکت هست،. گفتم پاکت ها رو بردارید هر موقع اومدیم خونتون بدید (عیدیمون بود)

این روزها میگذره و مجددا زندگی به روال قبل برمیگرده، فقط باید یادمون باشه حتی با وجود این بیماری زندگی جریان داره، من دکوراسیون خونه رو عوض کردم، با وجود یک بچه کوچک سخت بود اما نشدنی نبود، آینه اونقدر از این تغییر خوشحال بود بهم کمک می‌کرد باهام میز تلویزیون رو حل میداد، صندلی ها رو می‌گرفت بلند می‌کرد و کلی شیطونی، مجددا با سنگ طبق برنامه قبلی از امروز شروع کردیم روسی خوندن، من شروع کردم تمرینات پیانو  رو انجام دادم، نمیشه زندگی رو متوقف کرد، با زانوی غم بغل گرفتن چیزی تغییر نمیکنه، سیر بیماری و بهبود داره طی میشه، درسته از دیروز خودم من هم یکسری علائم دارم اما به خودم گفتم یادم باشه من الان باید قوی باشم، درسته کم استراحت میکنم اما خوشحالم که حداقل زمان بیشتری از قبل دارم به آینه اختصاص میدم چون بلاجبار الان باید جای باباش رو هم پر کنم و در مقابل سعی میکنم از خواب ظهر آینه نهایت استفاده رو ببرم و منم بخوابم تا انرژی داشته باشم

باز هم خواهش میکنم از خونه بیرون نرید تا زنجیره انسانی به انتقال ویروس از بین بره

در شهر موش های 2 یک آهنگی هست به اسم ما میتونیم میتونیم، آینه کلی از این آهنگ خوشش میاد، در روز چندین بار اون صحنه آهنگ رو می‌بینیم و برای کرونا بونی سازیش میکنیم و می‌خونیم و بالا پایین می‌بریم، مواظب شادی زندگی ها باشیم، نکنه بعد از این دوران تبدیل بشیم به یکسری آدم عصبی وسواسی کم حوصله


نظرات 8 + ارسال نظر
رویای ۵۸ سه‌شنبه 5 فروردین 1399 ساعت 14:21

برات دعا می کنم

ممنون

گندم یکشنبه 3 فروردین 1399 ساعت 19:12 http://40week.blogfa.com

سلامم شیشه جان خوبی ؟ گفتی یک سری علامت داری چی شد؟
بهتر شدی خیلی نگرانت هستم

سلام عزیز
قفسه سینه ام درد میکنه و کمی نفسم سنگین شده، منتظرم تعطیلات تموم بشه برم دکتر تا هم من آزمایش بدم و هم همسرم

زهره یکشنبه 3 فروردین 1399 ساعت 00:01

سلام عزیزم سال نو مبارک من خواننده خاموش بودم این انفاق باعث شد کامنت بدم عزیزم خیلی ناراحت شدم بابت این موضوع انشالا همسرتون سریعتر بهبود پیدا کنه و برا خودت مشکلی پیش نیاد عزیزم خیلی مواظب خودت باش بوا شما خیلی پر خطره.من عید حتی خونه مامانم که دوتاکوچه اونور تره نرفتم البته اونا جوونن مشکلی ندارن ولی بازم من قرنطینه کردم خودمونو انشالا زنجیره قطع بشه ولی خواهرشوهرم از یه شهر دیگه اومده و خواهربرادرهای همسر همش دور هم هستن ووقتی ما میگیم نمیایم و شما رعایت کنین مارو مسخره میکنن و ناراحتن چرا ما دعوت نمیکنیم انشالله همه به این درک و فهم برسن که این یه موضوع جدیه. وباکسی شوخی نداره برات بهترین هارو ارزو میکنم کنتر خانواده سه نفرتون سال جدید پر از شادی و سلامت باشه براتون

سلام عزیزم
سال نو شما هم مبارک، انشالله که این سال پر از سلامتی و خوشی و موفقیت باشه براتون
واقعا هنوز به این درک نرسیدن که باید رعایت کنند و چه خوب که شما مراقب خانواده خودتون هستید، آدم تا بیمار نشه و بیماری رو از نزدیک نبینه نمیتونه درک کنه

الا شنبه 2 فروردین 1399 ساعت 23:00

شیشه جان انشاالله به زودی بهبودی حاصل بشه. یک قابلمه آب جوش بیار همسرت حوله بندازه رو سرش ده بار توش نفس بکشه خیلی به بهبودش کمک میکنه

سلام، ممنون
بخور کلا در این بیماری سودی نداره، بخور گرم به درد سینوس ها میخوره، برای ریه و افرادی که مثل من هستند بخور سرد خوبه، این رو دکتر ریه خودم قبلا گفته

اسما شنبه 2 فروردین 1399 ساعت 19:26 https://asmavabacheha.blogsky.com

شیشه جان چقدر خندیدم به کارهای پدرشوهرت خدا سلامت شون کنه براتون حفظش کنه. چقدر از این پست انرژی میبارید.
اگه خدای نکرده خدای نکرده علائم دیدی تو خودت زود مراحل درمان رو شروع کن نذار پیشرفت کنه این ویروس نامرد.

مواظب هستم، اما الان درد قفسه سینه ام و سنگینی نفسم کلافه ام کرده، البته با استراحت خیلی بهتر میشه

رهآ شنبه 2 فروردین 1399 ساعت 13:49 http://Ra-ha.blog.ir

روحیه قوی داری. میدونم اخر شب ها خسته ای .. ولی من روحیه ت دوست دارم. همینجوری جلو برو.
خدا قوت.
خدا به خودت و همسرت سلامتی بده.

ممنون

گندم شنبه 2 فروردین 1399 ساعت 13:21 http://40week.blogfa.com

خواهرشوهرم همسرش کارمندبیمارستان هست و از مشهد اومده خونه مادرش خوب شد نرفتیم دیدنشون حالا دیشب همسرش تب و لرز کرده و اسهال شده امیدوارم چیزی نباشه ولی می خوام بدونم چرا مردم رفتن به خونه پدر و مادر رو مسافرت محسوب نمی کنند . حالا مادر همسرم چه گناهی کرده با قلب خراب ؟

چه کار بی عاقلانه ای، انشالله که چیز مهمی نباشه، من خانواده همسرم چندتا پله باهام فاصله دارند خدایی از زمانی که همسرم مریض شد نرفتیم و اجازه هم ندادم اونا بیان داخل خونه، میان جلوی در کاری داشته باشند میگن و میرند
دکتر میگفت اگر می‌خواهید پدر و مادرها ون بمیرند برید پیشش، از اون روز واقعا از این حرف دکتر ترسیدم

محدثه شنبه 2 فروردین 1399 ساعت 09:47

عزیزم کاری ازم بر نمیاد جز دعا... مواظب خودت باش حسابی ... کاش آیینه رو میفرستادی پایین کامل به خودتون دو تا میرسیدی

من به خاطر سن و سال پدر و مادر همسرم رعایت میکنم، وگرنه هر دو روز یکبار میان و نیم ساعتی میبرن داخل پارکینگ بازی میکنه و میارنش

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.