شب های بیقراری 1

از ساعت 3:30 با صدای سرفه هاش از خواب بیدار شدم، براش آب جوش بردم نخورد، ازش خواستم اسپری سالبوتامول رو استفاده کنه، بعد از دو پاف کمی آروم شد، گفت براش آب هویج ببرم، دست پدر و مادر سنگ بویژه پدرشون درد نکنه، دیروز کلی پرتقال و موز و میوه خریده بود برامون، شب هم یک پارچ آب هویج آورد، همه خریدام رو انجام میده، دیشب کلی جلوی در گریه کرد، آخر سر گفتم الان به سنگ میگم تصویری تماس بگیره صحبت کنه باهاتون، سنگ میگفت با من حرف زدنی هم گریه میکرد، و از حق و انصاف نگذرم که بیشتر از سنگ فکرشون پیش من هست،. اونا هم وضعیت رو برای من  بد میدونند، مادر سنگ کلی ماسک برام دوخت، در روز سه چهار بار هم میاد آینه رو میبره خونه خودشون و بازی می‌کنند و هر موقع خودم میگم میارن

آینه شدیدا دلتنگ باباش هست و هر بار که سنگ از اتاق برای رفتن به دستشویی میاد بیرون با هیجان و گریه میدوه سمتش که خب میگیرم و چند دقیقه ای بی تابی شدید میکنه تلفنی و تصویری هم با سنگ حرف نمیزنه و یه جورایی انگار قهر کرده باهاش، خودم هم هستم، خواستم برم دکتر ریه ام که بابام دیروز صبح رفت برام وقت بگیره گفته بودند تا پایان فروردین نمیاد، سعی میکنم مراقبت از خودم رو هم انجام بدم، اما راستش شب که میشه آرامشم رو از دست میدم، نگرانم،. بیشتر از حدی که تصور کنم، دیگه هیچ خبری رو نمیشنوم، برام دیگه مهم نیست چند نفرمبتلا شدند و چند نفر درمان شدند چون ازشون انرژی منفی میگیرم، ایکاش مردم باورشون بشه که این ویروس از خودشون دور نیست،. پدر سنگ اصلا مراعات نمیکنه اما الان با دل و جون مراعات میکنه، به چشم دید که شوخی نیست، پدر و مادرم هم دورادور در خبرم، هر وقت میپرسم چطورید میگن خوبیم اما سرفه های مامانم و بابام گویای خوب بودن نیست،. بابا هم دیروز برام ژل ضدعفونی کننده و مایع الکلی ضدعفونی کننده و ماسک خرید گفت بیارم برات گفتم فعلا دارم شما ها هم زیاد نیاین بیرون

من دستشویی رو این شکلی ضدعفونی میکنم :شاید به درد کسی بخوره و اگر اشتباهی داره ممنون میشم بهم بگین

روزی دوبار به روش همیشگی با جرمگیر میشورم، یک آفتابه خریدم و داخلش وایتکس و آب ریختم (نسبت 1 به 99) هر چند که من نسبت چشمی هست و شاید کمی  وایتکس بیشتر،آماده گذاشتم داخل دستشویی، سنگ بعد از هربار رفتن به دستشویی خودش آفتابه رو برمی‌داره و از سی سانتی دیوارها میریزه و روی شیر آب توالت و دستشویی و کف و دستگیره داخل میریزه بعد مجددا دستاش رو با آب و صابون میشوره و من در رو براش باز میکنم و میاد بیرون، بعد نیم ساعت میرم و من هم مجددا از همون محلول به همون قسمت ها میزنم و در انتها با شلنگ شیر دستشویی و توالت و کاسه دستشویی و دستگیره در رو با آب میشورم. الان یه جورایی دستشویی مون بوی استخر میده

واقعا عاجزانه از همه عزیزان خواهش میکنم بیرون از خونه نرین،. هزینه مالی این بیماری و مراقبتی اش یک طرف، هزینه روحی روانی‌ خیلی سنگینی داره

من سعی میکنم خوب باشم، ممنون که جویای حالمون بودید، مراقب خودتون باشید

نظرات 6 + ارسال نظر
Mahna چهارشنبه 28 اسفند 1398 ساعت 21:34

شیشه جان حتما به زودی حال همسرتون خوب میشه و شادی به خونتون برمی گرده. ما براتون دعا می کنیم. خیلی مراقب خودت و آینه باش و ما رو از حالتون بی خبر نذار لطفا. من هر لحظه به یادتونم.الان سنگ رو فرستادید مراکز قرنطینه؟

سلام، ممنون عزیزم
نه، در قرنطینه خانگی هستند

اسما چهارشنبه 28 اسفند 1398 ساعت 19:52 https://asmavabacheha.blogsky.com

نگران تون هستیم از خودتون خبر بد و حتی شده دو خط بنویسید.
من این بیت شعر رو براتون مینویسم خودتون عنوان وبلاگتون کردین اما مینویسم تا بدانید خدایی که شیشه رو در کنار سنگ نگه میداره و نمیذاره بشکنه حتما مواظب ‌‌شما هم هست.
گر نگهدار من آن است که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

توکلمون فقط به خداست،. ممنون که جویای حال هستید
سعی میکنم رو پا باشم، قوی باشم، خدا رو شکر همسرم در حال بهبودی هست، هر وقت تونستم میام کامل مینویسم، پسرم باید شب بخوابه کارها رو انجام بدم و اگر خوابم نبرد که بیشتر نمی‌بره می نویسم
راستی رمز هم بهم بده اگر ممکنه

گندم چهارشنبه 28 اسفند 1398 ساعت 11:33 http://40week.blogfa.com

شیشه جان نشکنی ها
حال همسرت بهتر شد؟

تست کروناش مثبت شد

محدثه چهارشنبه 28 اسفند 1398 ساعت 10:07 http://www.titteh.blogsky.com

اینکه خوندم و چه حالی شدم بماند.... الان تنها چیزی که نیاز داری صبوری هست... توکل به خدا و رعایت اصول که میدونم همه چیزش تا حالا یاد گرفتی... نگران نباش گویا همه میگیریم حالا شدید و خفیف داره... الان سه روز گذشته، تب بالا پایین میره ولی بدن در حال مبارزه است... و امید ... بهش بگو همسر دوستم بیمار بود و تا یک هفته تب داشت ولی بعد ده روز بهتر شد و خیلی عالیه... این برای همسر دوستم اتفاق افتاده ... پدرم هم همینجوری خفیف گرفتن ولی با رعایت و امید و بهداشت الان خیلی بهترن با اینکه دیابت هم دارن... میدونم بیشترین فشار روی توست ولی بدون میگذره .....

این نیز بگذرد و چقدر تلخ و پر آشوب میگذرد
خدا رو شکر که حال پدرتون خوب شده

ما و تربچه مون چهارشنبه 28 اسفند 1398 ساعت 08:31 http://torobchenoghli.blogfa.com

عزیزم از ته دل براتون ارزوی سلامتی میکنم
انشالا زود خوب بشن آقای همسر
خدا خودت کمک کن

سلامت باشی

V سه‌شنبه 27 اسفند 1398 ساعت 14:34

سلام.ان شاءالله خدا خودش کمکتون کنه و همسرتون تا اول بهار خوب خوب بشن .
اگر مردم رعایت کنند تا آخر فروردین درست میشه ان شاءالله اما حیف ...
مواظب خودتون و کوچولوتون باشین.
عزیزم دعای هفتم صحیفه سجادیه رو اگر براتون ممکنه با معنی بخونید قطعا معجزه اش رو میبینید.
عیدتون پیشاپیش مبارک و همراه سلامتی باشه

سلام
اگر رعایت کنند واقعا اگر...
عید شما هم پیشاپیش مبارک، انشالله که این دو روز آخر سال رو با سلامتی سپری کنید و سال بعد سرشار از شادی باشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.