این روزها

همونطور که از اول برنامه ریزی کرده بودم می خوام از یکسالگی یواش یواش شیر رو کم کنم . از اونجایی که تولد یکسالگی آینه با دهمین روز ماه مبارک رمضان همراه شده می خوام روزه بگیرم . هم اینطوری میتونم روزه بگیرم هم یواش یواش از شیر بگیرم . البته به گفته دکتر نباید دست به دو وعده اصلی یعنی شب موقع خواب و صبح بعد از بیداری . نمی دونم موفق میشم یا نه اما دوست دارم امسال روزه هام رو بگیرم . بین خودمان بماند پارسال هم با اینکه دقیقا اولین روز ماه رمضان از بیمارستان ترخیص شدم خیلی دوست داشتم روزه بگیرم و زهی خیال باطل . فکر میکردم ده روز خونریزی دارم و بعد خوب میشم و روزه هام رو میگیرم اما تا خود آبان ماه بشدت درگیر بودم. کفاره روزه پارسال رو هم پرسیدم گفتند روزی 2500 .

آینه آقا شده . با نمک شده . هنوز یک دندون داره . سعی میکنه وسط اتاق بایسته اما پاهاش جون نداره و میفته  . عاشق تاب بازی و سرسره شده . یک پارک پیدا کردیم که مسیر دوچرخه سواری هم داره .به خونه مون نزدیک تره .  جمعه ها  صبحانه میریم اونجا . هم خودمون کیف میکنیم هم آینه .عصرها هم اگه سنگ زود بیاد بساط چای و عصرونه رو برمیداریم و میریم اونجا . جدیدا به بستنی علاقه نشون میده . قبلا اصلا دوست نداشت . البته الان هم باید کمی شل باشه تا بخوره . البته شاید تا به امروز کل بستنی که خورده به یک قاشق غذاخوری هم نرسیده . در ضمن فقط کیم دوست داره . شاید هم بیشتر از خود بستنی عاشق چوب بستنی هست .

این مدت متاسفانه آینه باز مورد خشم و غضب دختر عمو بزرگه قرار گرفته . تا میبینه از شدت محبت میزنه . البته اون هم بچه است و ناز کردنش کمی خشن . جدیدا هول دادن یاد گرفته و تا آینه رو میبینه هل میده . منم همیشه یک بالش میزارم پشت سر آینه و دیگه کاری به کارشون ندارم . سر اسباب بازی ها خیلی بامزه با هم دعوا میکنند . اون از دست آینه میگیره ، آینه از دست اون، و این کشمکش تا زمانی که جذابیت اون وسیله از بین بره ادامه داره و یکباره میبینیم که هر دو اون وسیله رو انداختند وسط اتاق و رفتند سراغ کار دیگه ای. خدا رو شکر نه پدر و مادر اون و نه من و سنگ هیچکدوم حساسیتی نسبت به کارهایی که میکنند نداریم و وارد دنیای بازیشون نمیشیم. 

مامانم هر دو چشمش رو بیمارستان نور عمل کرد . هفته گذشته ساعت تقریبا 1:30 ظهر بود و تازه آینه خوابیده بود که گوشیم زنگ خورد . برداشتم دیدم از بیمارستان نور بابت رضایت سنجی تماس گرفتند . خانمه در پایان ازم پرسید انتقاد یا پیشنهادی ندارید گفتم چرا . گفتند بفرمایید . گفتم دم ظهر برای اینکارا زنگ نزنید با زحمت بچه رو خوابونده بودم . خانمه پشت تلفن کلی خندید و عذرخواهی کرد . آخه خدایی برای رضایت سنجی اون موقع باید تماس گرفت .

آخر هفته مهمونی دعوت هستیم ، از اون مهمونی هایی که هیچ کدوم دوست نداریم بریم. کلا جای ما نیست. نه از لحاظ اعتقادی و نه از لحاظ فکری. اما به خاطر احترام به پدر و مادر سنگ خواهیم رفت

نظرات 4 + ارسال نظر
دل آرام دوشنبه 2 اردیبهشت 1398 ساعت 08:41

اوضاع از شیر گرفتن چه طوریه؟ خوب پیش میره؟

ماه رمضان شروع میکنم، بعد از یکسالگی اش

گندم جمعه 30 فروردین 1398 ساعت 12:51 http://40week.blogfa.com

چقدر پارک رفتن خوبه .
چرا من فکر می کردم آیینه خیلی وقته راه میره حتی به اسمان هم می گم تنبل پاشو راه برو آیینه الان بدو بدو می کنه .
- یه روز یک خانم زنگ زد که بیاین از موسسه ما اینترنت بخریدکمی که حرف زد گفت ببخشید وقت دارید گفتم نه دارم به بچه غذا می دم و خوابش میاد و خداحافظی کردیم با هم

پارک خیلی عالیه، هم برای بچه هم خودمون
پسرم الان سه چهار ماهی میشه که با کمک وامیسته و حتی راه میره اما به تنهایی نمیتونه و تازگی ها تونسته میزان ایستادن وسط اتاق به تنهایی اش رو به 10 ثانیه برسونه اما قدم برنمیداره
این نظرسنجی تلفنی یا تبلیغات یا فروش سرویس برای من خیلی کلافه کننده است و اصلا نمیتونم باهاشون کنار بیام

شیلا چهارشنبه 28 فروردین 1398 ساعت 21:48

عزیزم الان متوجه شدم دوهزار وپانصد تومان
کامنت قبلی رو حذف کن

بله، دو هزار و پانصد تومان

دل آرام چهارشنبه 28 فروردین 1398 ساعت 13:43

نگران دندون نباش. هر چی دیرتر دربیاره دیرتر خراب میشه.
تو مهمونی های این مدلی حسابی سر خودت رو گرم کن. بچه که هست بهانه ی خوبیه. حتما خودت بهتر از من بلدی.
رضایت سنجها هم از صبح یه لیست می ذارن جلوشون و سر ظهر یهو می رسن به یه بچه دار:)))
جالبه که بستنی دوست داره. دخترم تازه مدتیه از بستنی خوشش اومده.

امیدوارم بتونم سرم رو گرم کنم، هر چند که کلا دوست ندارم حضور داشته باشم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.