خدایا ممنون

دیشب مردیم و زنده شدیم, دیروز وقت دکتر داشتم, صبح که از خواب بیدار شدم یک قطره خون دیدم و ساعت 11 هم یک خون دیگه, از ترس سنگ صدام رو در نیاوردم, اونقدر به آدم استرس وارد میکنه که حالم بد میشه, ساعت 3 رفتیم دکتر, فشارم بالا بود, در مورد حرکت جنین پرسید گفتم خیلی کمه, روز قبلش هم سونو بودم و در 32 هفته وزن آینه 1955 گرم تخمین زده شده بود, در سونو هم مثل همیشه خواب بود, آرزو به دل موندیم یکبار در سونو حداقل دست خوردنش رو ببینیم, گفت nst انجام بده, رفتم و به منشی گفتم و اون هم انجام داد که یک مرتبه دیدم رفت خود دکتر رو صدا کرد, دکتر اومد و کمی بررسی کرد و واستاد بالا سرم, چهار حرکت خوب رو هم ثبت کرد, در پایان هم گفت اوضاع اصلا خوب نیست, rate ضربان قلب باید حداکثر 160 تا باشه که مال آینه تا 210 بالا میرفت و این خوب نبود, از طرفی بابت لک بینی صبح نگران بود, گفت برو خونه شام بخور و برو بیمارستان و یک nst دیگه انجام بده و اگر همین وضعیت بود باید بستری بشی و اگر تا 24 ساعت اوضاع فرق نکرد ختم بارداری, از یه جایی به بعد اصلا صداش رو نمیشنیدم, اومدم پایین و سوار ماشین شدم و به سنگ گفتم چی شده, یعنی دچار چنان استرسی شد که  تا به حال ندیده بودم, خودم کم بودم حالا باید اون رو هم آروم میکردم, از طرفی جشن دندونی دختر برادر سنگ بود و می خواستم برم کادو بخرم که دستم به خرید نیومد, آخه در این شرایط کی حال و حوصله مهمونی رو داره, اومدم خونه یک دوش گرفتم و شام خوردیم و خواستم ساک بیمارستان رو ببندم که سنگ نذاشت, گفت امشب بر میگردی خونه, چقدر لبخند زدن در اون شرایط سخته, ساعت 10 رسیدیم بیمارستان و رفتم اتاق زایمان, بلافاصله nst انجام شد, خدا رو شکر حرکت هاش خوب بود و سرعت ضربان قلب کوچولوش هم حداکثر تا 160 بود, پرسیدم چطوره, گفتند عالی, با دکترم تماس گرفتند و نتیجه رو به اون هم گفتند و چون دیگه لک بینی نداشتم برگشتم خونه, در مسیر برگشت هم رفتیم امام زاده صالح و از بیرون سلامی عرض کردیم و برگشتیم خونه, در مسیر برگشت یادم افتاد کادو نخریدم, سنگ گفت الان ساعت 11 شب, احتمالا رفتند خونشون, مهمونی خونه مادر سنگ بود, تا رسیدیم دیدیم هنوز هستند و در رو باز کردند و ناچارا دست خالی رفتیم داخل که به جای اینکه بپرسند چی شد قیافه گرفتند و بچه شون رو زدند زیر بغلشون و رفتند خونشون, هر چند که بلند اعلام کردم که کادوی دندونی این دختر کوچولوی ناز نازی محفوظه,خدایا شکرت که همه چی خوب هست و من الان در خونه خودم هستم, خدایا همه کوچولوهای مسافر رو در پناه خودت محفوظ بدار و سالم و سلامت و به موقع در آغوش خانواده هاشون جای بده

نظرات 6 + ارسال نظر
مامان گندم یکشنبه 12 فروردین 1397 ساعت 07:55 http://40week.blogfa.com

سلام
وای از دست این پسر کوچولو هر دفعه باید یک زلزله 5 ریشتری بهت وارد کنه خیلی خوشحالم که سالمه و حال هر دو تاتون خوبه
راستی برای روش زایمان با دکتر صحبت کردی ؟ نظرش چیه ؟

سلام
انشالله که همیشه سالم باشن, اما واقعا به جونمون زلزله میندازه
با دکتر صحبت کردم, گفت هر دو امکان پذیره, اما اگر بچه در موقعیت خوبی باشه و خودت مشکلی نداشته باشی ترجیحم طبیعیه,منم از روز اول با اینکه میترسم اما اولویت اولم طبیعی بود

سحر شنبه 11 فروردین 1397 ساعت 09:32 http://senatorvakhanomesh.blogfa.com

شیشه جانم
سلام خوبی
سال نوتم مجدد مبارک
اگه بگم ضربان قلبم رفت رو هزار دروغ نگفتم خداروشکر خداروشکر که هر دو خوبید از خوشحالی بغضم گرفت خدایا شکرت
مراقب خودتم باش و اولویت اول بزار رو خودت مهم خودتی تو این شرایط و ناراحتی بقیه....همیشه هست پس بی خیتلش باش

سلام, سال نو شما هم مبارک
ممنون از اینکه به یادمون هستی
برام دیگه حرف و رفتار مردم مهم نیست, به قول شما بی خیالم
انشالله که امسال با خبرهای خوب از جانب شما قراره خوشحالیم صد برابر بشه

نجمه جمعه 10 فروردین 1397 ساعت 23:10

والا سی و شش هفته دنیا اومد
یه توصیه بهت می کنم، حتما بیمارستانی برو که از نظرNICU قوی باشه. انشالله که احتیاجی نباشه، اما بهتره ادم پیش بینی کنه. من خودم بیمارستان رسالت زایمان کردم،کادرشون فوق العاده بودن.

من دکترم فقط با خاتم کار میکنه, اونجا هم nicu خوبی داره واون روز هم رفتم, اتاق زایمانش هم واقعا خوب بود, دقیقا حرفتون درسته آدم باید پیش بینی کنه
انشالله که گل پسرت قوی و سالم و پر انرژی باشه

دل آرام جمعه 10 فروردین 1397 ساعت 11:40

خدای من. خدا رو شکر که به خیر گذشت.
حال بدیه. من از هفته 28 تو این حالت استرس زایمان زودرس بودم. درکت میکنم.

خدا رو هزاران مرتبه شکر

Golriz جمعه 10 فروردین 1397 ساعت 11:11

به نام خدا ، سلام
خدا را شکر که به خیر گذشت ، دوران سختیه ولی تا اونجایی که می تونی کمتر استرس داشته باش ، ان شاءالله به سلامتی و خوبی می گذره و پسر گلت را به بغلت می گیری

سلام
انشالله همه نی نی ها سالم و سلامت باشن, ممنون عزیزم

نجمه جمعه 10 فروردین 1397 ساعت 08:50

سلام عزیزم
چه شب سختی رو گذروندی.خدارو شکر عنوانت یه طوری بود که تا تهش می گفتم حتما به خیر گذشته. انشالله این روزها، به سلامتی بگذرن و پسرت رو با سلامتی در آغوش بگیری
پسرک منم، خیلی عجله داشت، دوم عید دنیا اومد.

سلام
مبارک باشه, امان از دست این کوچولوها که این همه عجله دارن, اما همینکه سالم و سلامت باشن خدا رو شکر,
چند هفته به دنیا اومد؟؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.