بلاخره بعد از 5 هفته راهی دانشگاه شدم . دید و بازدیدها و تبریکات انجام شد و درس و کار بصورت جدی آغاز . چیزی که این روزها ذهنم رو بشدت درگیر کرده انتخاب موضوع پایان نامه و پیدا کردن استاد راهنماست . می خوام موضوع کاریم در زمینه اقتصادی و بازار سرمایه باشه ولی متاسفانه تنها استاد اقتصاد دانشگاه میگه من در مورد بازار چیزی نمیدونم .
هفته گذشته بیشتر روزهاشو خونه مادرم بودم . کمر دردش شدیدتر شده ، از کلینیک درد وقت گرفتیم اونا هم تشخیص اولییشون تنگی نخاع است . فعلا رفته MRI و آزمایش و قراره امروز مجددا بره تشخیص نهایی داده بشه . کمی اضطراب دارم و همین مسئله رو اخلاقم متاسفانه تاثیر بدی گذاشته ، چند روز پیش اونقدر استرس داشتم که بی دلیل گوشی تلفن رو برداشتم و زنگ زدم به سنگ و شروع کردم بهونه گیری کردن و غر زدن ، شب هم قرار بود دیر بیاد . ساعت 8 بود که دیدم کسی در میزنه ، در و که باز کردم دیدم سنگ با یک دسته گل خوشگل و یک بسته باقلوا وارد خونه شد . کلی خوشحال شدم . گفت شام نمیخورم و چایی بزار با باقلوا بخوریم . داشتم از تماشای گل لذت میبردم که گفت جا گرفتم تا 25 ام بریم نوشهر ، یعنی از خوشحالی رو پا بند نبودم .پرسیدم با کی ؟ گفت دوتایی . یعنی دیگه تو آسمون ها داشتم می پریدم . راستش تا به امروز هیچ وقت دو نفری مسافرت نرفتیم . سریع لب تاپ رو گذاشتم جلوم و شروع کردم جاهای دیدنی رو پیدا کردن و علامت زدن . یه چک لیست مسافرتی هم نوشتم و چندتا قانون هم برای سفرمون وضع کردیم . الان هم مشغول جمع کردن وسایل هستم و همزمان هم دارم یکسری آهنگ برای مسیر دانلود میکنم .
امیدوارم اتفاق ناگواری نیفته و بتونیم به این سفر که واقعا نیاز هر دومونه بریم .
سلام شیرین جون. خوبی؟ امیدوارم سفر و رفته باشینو کلی بهت خوش گذشته باشه
افرین به همسرت که تند تند گل میخره برات
تصور من از شما اصلا شیشه و سنگ نبود...همیشه فکرمیکنم چرا این اسمو انتخاب کردی
سلام راضیه جان ، متاسفانه بخاطر بارندگی نتونستیم بریم
سنگ و شیشیه که همیشه ضد هم نیستند ، خیلی وقت ها مکمل هم میشن بلاخص اینکه شیشه هر چهار عنصر اولیه آب و خاک و باد و آتش رو در وجود خودش داره
سلام عزیزلم
ان شالله سفر بهتون خوش بگذره
با خوشحالیت منم کلی ذوق زده شدم
ای جانم ، متاسفانه کنسل شد