سلام روز نو

در راستای خود مراقبتی و دگر مراقبتی در ایام کرونا جز منزل مادرم و مادر همسرم جایی نرفتیم . خانواده برادرم و  برادر سنگ  رو هم خونه مادرهامون دیدیم و همونجا عیدی بچه ها رو دادم . به جز ژدر  و مادر و خواهر برادر سنگ هم کسی خونمون نیومد که اون هم همه در و پنجره ها رو باز گذاشتیم

دوبار گردش رفتیم . یکبار پارک  تا آینه دوچرخه سواری کنه و بعدش با اصرار زیاد سنگ رفتیم رستوران و یکبار هم رفتیم پارک ژوراسیک . روزهای تعطیل خونه خودمون هستیم و روزهای کاری که بابا نیست خونه مادرم .

وضعیت مامان از دیدگاه من خوبه اما انگار خودش مقاومت در برابر خوب شدن داره . صد بار بهش گفتم به خودت روحیه بده اما کو گوش شنوا . از صبح که بیدار میشه آه و ناله تا شب  . نمیگم درد داره اما خدایی خیلی خوب شده . اون آه و ناله هاش شدید   اعصابم رو بهم ریخته و کلافه شدم . مشکل الانش اینه که نمیتونه چیزی رو بلند کنه .  مثلا نمیتونه برای خودش چایی دم کنه چون دستاش قدرت و توان بلند کردن کتری رو ندارن . از ناحیه بازو  و گردن داره اذیت میشه . دکتر گفت بعد از عمل دوم خوب میشه . توکل به خدا  . البته من خودم فکر کنم به دکتر اعصاب نیاز خواهم داشت .

ساعت خواب آینه شدیدا بهم ریخته و این حابجایی صبحگاهی هم مزید علت شده . ما  صبح ها ساعت 6 حرکت میکنیم و میاییم خونه مامانم و سنگ هم میره سرکار و بعد از ظهر میاد ناهار میخوره و بابا میاد و ما بر میگردیم خونمون و این سیکل هر روز باعث شده خواب مفید بچه کم بشه . دیشب بهش بی بی سید دادم ( البته به دستور پزشک) و بطبع ناآروم تر و کمی بدقلق تر

پروژه گرفتن پوشک عالی پیش میرفت که قبل از عید  و با عمل  مامان و بهم ریختن سبک زندگیمون کلا رفت رو هوا و همچنان با پوشک زندگی میکنیم . متاسفانه وقت کمتری رو میتونم به آینه اختصاص بدم و به جای بازی های مفید و آموزشی بیشتر وقتش پای تلویزیون تلف میشه .

چند وقت پیش  در پارک یکی از سلبریتی ها رو دیدیم . از اونایی که تا اینستا رو باز میکنیم  فیلم و عس بچه هاش با مهارت ها و بلبل زبونی هاش میاد . صبح ساعت 8 صبح در پارک داشت از بچه اش فیلم میگرفت و دقیقا رفتار بازیگر  و کارگردان رو داشت . تا آینه دور حوض بچرخه سه بار قطع کرد و دیالوگ ها و حرکت ها ی بچه رو اصلاح کرد و باز یادش داد و باز فیلم گرفت . از نگاه من اون بچه بیشتر از یک بچه یک بازیگر بود و متاسفانه عده ای هم مثل یکی از دوستان من فکر میکنن این بچه ها در گرفتار  و حرکت و توانایی استثایی هستند و همش بچه سه ساله خودش رو با اونا مقایسه میکنه . البته اون حد از اطاعتو حرف شنوی از فیلم بردار پشت دوربیت هم برای من جای تعجب داشت . چون بچه من در همون یک دور سه بار به خاطر ماهی های داخل حوض از دوچرخه  پایین اومد و رفت لبه حوض  دو بار گربه دید و دوید سمت گربه

و الباقی هم به ازای هر کفتر  و یاکریم و کبوتری اینور  و اونور رو نگاه میکرد و کلا به فکر کار خوش بود و توجهی به حرف ما نداشت  اما اون بچه با وجود جاذبه های مجیطی اطرافش اصلا اهمیتی نمیداد و سعی میکرد اون کار رو که مادرش بهش میگه رو به درستی انجام بده . یه جورایی شبیه کودکان کار لاکچری

1400 خوش امدی

امروز شنبه ترین شنبه ای بود که هر کسی میتونست شروع کنه .

سهم زندگی من از 1300 ها فقط 36 سال بود . احتمالا در پایان سال 1400 در بهترین حالت فقط یک عکس در یک البوم در چمدان یا گوشه انباری خواهم بود همونطور که سه زندگی پدر بزرگ و مادر بزرگ های ما هم برای ما همون بود . پدر بزرگ من قالیباف بود و کشاورزی هم میکرد و امروزی که مینویسم هیچ کدوم از بچه ها و نوه ها و نتیجه هاش نه قالیبافی بلدند و نه کشاورزی (متاسفانه ) اما چرا ؟ چرا هیچکدوم مهارتی رو که نسل ما داشت ما نداریم . این چند روز خیلی فکر کردم  و از ته دل خواستم که سال 1400 نقطه عطف من و همسرم و زندگیم باشه . همون نقطه عطفی که در آینده فرزندان و نوه ها و نتیجه ها دنبالش رو خواهند رفت و اگر صحبتی از گذشته و ما بکنند به عنوان یکی از تاثیرگذارها در اون مهارت یاد کنند (انشالله )

تا اینجا رو اول فروردین نوشتم

امروز یکشنبه است، روز جمعه بعد از سال تحویل ناهار خونه مادر سنگ بودیم و دور هم خوش گذشت. دیروز هم ناهار خونه مادرم بودیم و عصر رفتیم خانه پدر بزرگ سنگ، البته با کلی فاصله نشستیم، هیچکس هم جز ما و پدربزرگ و مادر سنگ نبود، خدا بیامرزه جای خالی مادربزرگ عجیب تو چشم بود، اومدنی هم پور بزرگ به من و آینه عیدی دادند که دستشون درد نکنه، پارسال هم به خاطر مریضی سنگ نرفته بودیم خونشون که بعد از خوب شدن سنگ اومدند خونه ما و با اینکه دو سه ماهی از عید می‌گذشت عیدی من و آینه رو آوردند و نهایتا عید دیدنی ما تمام شد، الباقی رو دیروز و امروز تماس گرفتیم و صحبت کردیم و تلفنی تبریک گفتیم، خونمون هم فکر کنم فقط پدر و مادر و خواهر و برادر سنگ بیان که اون رو هم پیش دستی میکنم و احتمالا برای پنجشنبه شام دعوتشون کنم

طبق برنامه قرار برای آینه لحظات خوب فراهم کنیم و بریم پارک و گردش و مقصد امروز ما پارک گیاه شناسی هست

انشالله که این سال جدید برای همه سرشار از خیر و برکت و سلامتی باشه

خنده های ریز ریز

 مامان یک عروسک داره که با صدا(هر صدایی مثلا دستامون رو بهم کوبیدن یا زنگ تلفن) آهنگ میزنه و میرقصه و پسرم عاشقشه، اونروز اونقدر صداش رو درآورد که گفتم این عروسک دیونه ام کرد، با عصبانیت گرفتم گذاشتم داخل کمد، صبح بیدار شده رفته در کمد رو باز کرده میگه سلام دیبونه کرده چطوری دیبونه بعد هم به مامانم میگه این دیبونه رو  بده من

کلی خندیدم بلاخص که دیبونه کرده گفتنش خیلی مفهومی بود


این رو بعد از خوندن پست گندم جون یادم افتاد

چند روز پیش هم آینه خونه مامان اینا اومد گفت بهم مکنزی بده، گفتم مکنزی چیه،. دستم رو گرفت برد تن ماهی رو نشون داد(تن ماهیشون مکنزی نبود تحفه بود) بعد رفت دفتر نقاشیش رو آورد با مداد قرمز خط خطی کرد گفت فلفله بعد کوبید رو تن ماهی گفت تنده میسوزه، بده بخورم، خیلی گشممه(گشنمه)

می‌گذرد روزگار

وقتی حرف عمل های مامان مطرح شد و هزینه سه تا عمل رو بالای 100 میلیون دکتر گفت بند دلم پاره شد،. دقیقا دو هفته قبل بود که ما برای تکمیل وجه ماشینمون پول کم داشتیم و حدود 100 ازشون گرفته بودیم و از اونجایی که حساب کتاب مالی مامان اینا رو دارم میدونستم تا حدودی به مشکل میخورن، وقتی اومدم خونه و هزینه و عمل رو گفتم بلافاصله گفتم بابا ما اون پول رو یکجوری جور میکنیم برمیگردونیم، گفتند کدوم پول قرارمون این بود ماشین رو بگیرید بفروشید بهمون بدید الان ما اصلا رو اون پول حساب باز نکردیم و کلا یادش نیستیم،. بابا گفت زن من مریض شده من خودمم پولش رو جور میکنم و چون سه مرحله عمل هست فرصت داریم، در دو روز اول،. هزینه عمل اول رو به حسابم  واریز کرد و کارت خودش رو هم داد بهم، یکی از بهترین ویژگی های خانوادم اینه که در مسائل مالی بهم اطمینان داریم، وقتی بابا پول رو به حسابم ریخت یعنی از اول تا آخر خودت کارهای پذیرش تا ترخیص و پرداختی ها رو انجام بده و باز یک اخلاق خوب دیگه حساب کتاب پس نمیدیم، هر چند که من مینویسم اما کلا ازم ریز هزینه رو  نمیپرسن کلا میگن چقدر شدو تمام.

عمل اول مامان خدا رو شکر خوب بود،. دکتر که می‌گفت خوبِ، هر چند که مامان درد زیادی داره، دستاش احساس برق گرفتگی داره که هم دکتر و هم دوستان گفتند برطرف میشه، کارهای ساده رو نمیتونه انجام بده و مهمترینش دستشویی رفتن هست،. باید من یا بابا همراهش بریم و شلوارش رو پایین بکشیم، از تخت هم از حالت دراز کش خودش نمیتونه بشینه و نیاز به کمک داره، شب ها بیشتر اذیت میشه و بیشتر از 10 بار و شب اول و دوم 15 بار برای دستشویی بیدار میشه یعنی نه خودش خواب داره نه بابا و نه من، البته شب ها بابا اتاق مامان می‌خوابه و از وقتی که میاد تمام کارها رو خودش انجام میده و میگه تو استراحت کن

انشالله همه پدر و مادرها سالم و سلامت باشن،

روحیه شون خوب باشه و سایه شون بالا سر بچه ها

چند وقت پیش با آینه رفته بودم فروشگاه دعوا شد، اونم جلوی ما، مرده داد میزد دهن نهن منو باز نکن شرفت و به باد بدم، آینه رو آوردم این سمت اما همش برمی‌گشت پشت سرش رو نگاه می‌کرد و دعوا رو میدید، چند روز پیش داشتیم با سنگ صحبت میکردیم آینه یک آن اومد بهمون گفت دهن مهنت رو ببند، با عصبانیت بهش نگاه کردیم خجالت کشید سرش رو انداخت پایین، بعد از چند ثانیه خواست خودش رو لوس کنه دید باز بهش کم محلی میکنیم گفت ببخشیدو ما هم بدون هیچ توصیح بخشیدیم

بعضی وقت ها بچه ها انگار خودشون هم متوجه میشن رفتار و کلام محیطی عده ای درست و مناسب نیست پس یادمون باشه در بیرون و حتی داخل خونه مراقب  کلاممون باشیم

از اون روز دیگه این جمله رو اصلا بکار نبرده

مامان

مامان دیروز عمل شد و به خاطر بالا رفتن فشار خون حین عمل بردنش icu ‌

فقط دوبار تونستم ببینمش اون هم در محموع 5 دقیقه نشد

سهیلا جان ما ده سال پیش اون مسیر رو رفتیم اما مال مامان واقعا مشکل درست تشخیص داده شده بودنظر 5 تا دکتر رو پرسیدیم و همشون یک حرف رو تایید کردند

انشالله که همه پدر  و مادرها در سلامت باشن و سایه شون بالا سر بچه ها و زندگی هاشون باشه