سخت نگیر

به سلامتی و میمنت مجددا زن عمو شدیم و آینه لقب نوه ته تغاری خودش رو به دختر عموش داد . دیروز از صبح صدای دختر کوچولو از خونه مادر شوهرم میومد . بی تابی میکرد . ساعت 10 دیگه طاقت نیاوردم و آینه رو بردم پایین تا کمی با دختر عموش بازی کنند تا کمتر یادش بیفته مامانش نیست . با اینکه فقط 14 ماهشه ولی خیلی با محبته و آینه رو خیلی دوست داره . همش میگه من بشینم و آینه رو بدین بغلم . آینه هم خیلی دوستش داره و زیر بار محبت خشنش فقط خنده تحویلش میده فقط از صدای جیغ هاش میترسید که الان کاملا براش عادی شده . ساعت 11 بود که برادر سنگ تماس گرفت که نی نی بدنیا اومد. تبریک گفتیم و قرار شد ساعت 3 بریم بیارستان برای ملاقات. سنگ گفته بود من نمیام.بخش زنان هست و خانم باید راحت باشه.تصمیم داشتم که به جای گل براش آناناس تازه بخرم.پدر سنگ اومد و ازش خواستم بره برام یک آناناس بخره . رفت و برگشت گفت آناناس تازه شده 60 تومان منم نخریدم . گفتم اشکال نداره میرم گل می خرم . آینه خوابید و من دختر گوگولو رو برداشتم و دوتایی رفتیم و یک سبد گل خریدم و دو تا دسته گل کوچولو هم گرفتم تا دختر کوچولو به خواهرش و آینه به دختر عموش هدیه بده . روشون هم دو تا کارت خوشگل با نام خودشون چسبوندم و برگشتیم خونه . پدر سنگ گفتند همین سبد کافی بود اما گفتم ایکاش همیشه از این اتفاق های زیبا باشه و خرج این کارهای قشنگ بکنیم  . ساعت 2:30 سنگ اومد و گفت محیط بیمارستان آلوده است و فصل سرما و آنفولانزا این دو تا رو من نگه میدارم شماها برید . اما گفتند که سفارش کردند که دخترک رو بیارید . اما من آینه رو گذاشتم خونه و رفتیم بیمارستان . خدا حفظش کنه . ماشالله . خیلی کوچولو و ناز بود .خدا این حس قشنگ رو قسمت همه دوست داراش بکنه .

امروز هم از صبح بیدار شدیم و حیاط و پارکینگ رو آب جارو کردند و ببعی رو بستند و منقل و اسپند آماده است و ببعی سفارش دادند و منتظرند تا نوه جدید و کوچکترین عضو خانواده وارد بشه . دیروز مادر سنگ نذاشت دسته گل آینه رو ببرم بیمارستان . گفت نگه دار فردا که میان، آینه بهشون بده

از زمانی که آینه بدنیا اومده سعی میکنم وقتی جایی میریم و می خواهیم هدیه ای بدیم اگر مناسبتی با آینه داشته باشه یک چیز کوچیک هم به اسم آینه تهیه کنیم . مثلا برای تولد دختر عموش چند تا بادکنک خریدم و دادم دست آینه و گفتیم این هم از طرف آینه یا تولد عمه اش یک شاخه گل خریدم و دادم به آینه گفتم این هم هدیه آینه . برای این کوچولوی تازه هم دسته گل خریدم . هر کدوم از اون دسته گل های کوچولو شد 10 تومان . بیست هزار تومان من و فقیر نمی کنه اما می تونه خاطره قشنگی در ذهن اون خانواده ایجاد کنه .


نظرات 12 + ارسال نظر
رهآ چهارشنبه 23 آبان 1397 ساعت 01:56 http://rahayei.blogsky.com

چه کار قشنگی کردی. :)

بانو نمکی سه‌شنبه 1 آبان 1397 ساعت 09:18 http://zendegie-shahrivari.blogfa.com

خدا حفظشون کنه بچه ها رو و قدم نورسیده مبارک...
چه کار قشنگی دسته گل کوچولو...اخی دلم هوس کرد

ممنون

مبارک باشه عزیزم
چه کار خوب و قشنگی ، چقدر خوبه که آدم به فکر خوشحال کردن دل بقیه هم باشه حتی با چیزای کوچیک واقعا دلمو آدم شاد میشه

ممنون

سحر شنبه 28 مهر 1397 ساعت 11:04 http://senator

منم یادم رفتم قدم نو رسیده مبارک.
پس شانس آوردم بچه حساسی نیس

ممنون عزیز

گندم پنج‌شنبه 26 مهر 1397 ساعت 13:45

سلام قدم نو رسیده مبارک

سلام
ممنون

سحر پنج‌شنبه 26 مهر 1397 ساعت 11:08 http://senator

نه شیشه بچه ها درکشون خیلی بالاس
بچه برادر منم تقریبا همین شرایط داشت تا ی مدت بیمار بود و غذا نمی خورد با ورود خواهرای دوقلوش، اونم نزدیک دوستاش بود اما با توجه مابقی افراد و تولد و محبت ی کم اوضاع بهترشدن.
بچه ها درکشون بالاس الان ببینه مادرش مدام داره ی بچه بغل می کنه و به اون توجه نمی کنه خیلی ناراحت می شه

خدا رو شکر تا امروز که از حسادت خبری نیست ,تو عالم خودشه,انشالله که تا آخر همینطوری بمونه

باران چهارشنبه 25 مهر 1397 ساعت 15:13 http://baranoali.blogfa.com

عععه یادم رفت بگم قدم نو رسیده مبارک

مممنون عزیزم

باران چهارشنبه 25 مهر 1397 ساعت 15:11 http://baranoali.blogfa.com

سلام عزیزم
از کارت لذت بردم.
باهات موافقم. این کارها اثر حتی همیشگی روی آدم میذاره.
خدا حفظکنه همتون رو برام هم... آمین

سلام
لطف داری
همچنین شما رو و خانواده رو برای همدیگه حفظ کنه و همیشه شاد و موفق باشی

دل آرام چهارشنبه 25 مهر 1397 ساعت 10:46

رفتارم عوض نشده ولی دیگه دلم به کادو خریدن براش نمیره. همیشه در برابر بی ادبی هاش سکوت کردم و اون همیشه گستاخی کرده و فحش داده. مامانم میگه بابت صبر و سکوتی که کردی این دفعه کاری کرد که نه توجیه داره نه می تونه جمعش کنه.
چند وقت پیش یه ماهی تابه دو طرفه چدن براش خریدم. آخرین هدیه ام بوده. دیگه به دلم نیست براش کادو بخرم. هر چی می خری حق خودش می دونه و بعدش به راحتی محبتت رو فراموش می کنه. شش ماه بیکار بود و بابام رفت دنبال کارش رو گرفت و براش درست کرد. یه تشکر نکرد هیچ همه جا رفت گفت دایی ام کارم رو درست کرد. اینم رفتارش با من.
من این نوع رفتارش رو از حسادت شدیدش می دونم. حسادت می کنه که تحصیل کرده ام. موفقم. بچه دارم. همسر دارم و در عین داشتن همسر و فرزند کار می کنم. خونه زندگی ام مرتبه. همه چی ام سر جاشه. داستان می نویسم. ورزش می کنم و... اینا به شدت کورش کرده و می خواد بابت اینکه من خیلی تو چشم بقیه هستم خرابم کنه. نمی دونی چه حرفایی پشت سرم می زنه. هم پشت من هم خانواده ام. روش تخریبش اینطوریه.
البته حسادت آتیشی داره که خودش رو می سوزونه نه من. روحش ویران شده از حسادت کردن به دیگران.

انشالله خدا کمک کنه به راه راست هدایت نشه

دل آرام چهارشنبه 25 مهر 1397 ساعت 09:57

منم تا قبل اینکه مورد عنایت خواهر همسر قرار بگیرم اینطوری می گفتم ولی بهترین هدیه ها و زیادترین هدیه ها رو ازم گرفته و از پشت و جلو خنجر بهم زده. در دادن هدیه سعی می کنم لحاظ کنم طرف مقابلم از نوع خواهر همسر نباشه روحیاتش.
البته تاکنون یه مورد از این موجودات دیدم که ایشونن. کادو می گیره توطئه می کنه و فحش میده

دلت رو بزرگ کن . اگه به این رفتارها توجه کنیم هر کدوممون در زندگی باید خیلی ها رو کنار بزاریم . همین برادر و خانم برادر سنگ . همین دو هفته قبل بود که شام دعوتشون کرده بودم نه تنها نیومدند بلکه چنان پدر سنگ رو علیه من شورونده بودند که با توپ پر اومد سراغم که مادر سنگ جلوش دراومد که بسه . تقصیر و زیاده خواهی اونا رو دامن نزن . توقعت رو بیار پایین . یا مثلا گفتند که بچه ما رو نبرید خونه سنگ . یکی دوباری هم خانمش گفته شوهرم دوست نداره سنگ دخترم رو بغل میکنه و میاره خونتون یا میبره تو حیاط . یکی دوبار خواستم به سنگ بگم و خودمم یک واکنشی نشون بدم اما گفتم میگن که بگن . اونا شعور ندارن من که دارم . من خودم باشم . آدم باشم . محبت بکنم .اونا هم به مرور درست میشن . یه عده هم هستند که این رفتارها رو میبینند اما هیچ وقت درک نمی کنند . مثل پدر شوهر من که کلا معتقده تقصیر ماست . حالا هر چی . فقط دیدگاهش اینه که همه خوبی ها باید مال پسر کوچیکه باشه و هر کاری که ما می کنیم اشتباه و خطاست . دیروز دختر کوچولو بهانه مامانش رو میگرفت . از شانس اون طوری هم نیست که زیاد بغل کسی بیاد و از بغل فراریه . اما دیروز استثنا" میومد بغلم و سرش رو میزاشت رو شونم . پدر شوهر همش میومد و ازم میگرفت و اون هم گریه میکرد . بهش میگفتم بابا ولش کنید من چون شیر میدم بوی مادرانه بیشتری دارم و یه جورایی آروم میشه اما گوشش به این حرف ها بدهکار نبود و بزور میبرد اون اتاق . چرا . چون میترسید احساس مالکیتش نسبت به اون بچه کم بشه .رفتار کسی رو مبنای قضاوت قرار نده . حتی اگر خیلی بهت بدی کرده باشه . تو خودت باش. نشون بده رفتار و شخصیت تو پایداره .

سحر چهارشنبه 25 مهر 1397 ساعت 09:45 http://senatorvakhanomesh

چه کار قشنگی‌کردی دستت درد نکنه فقط کاش مامان بابای دختر کوچولوی ما از طرف نی نی تازه ی کادو هم به دختر بزرگش بدن و بگن نی نی برات خریده اینجوری رابطه براشون بهتر می شه،بابت گلم دستت درد نکنه.
انشاالله همه کسایی که نی نی می خوان به سلامتی این روز تجربه کنند.

حتما برنامه ای برای اینکار خواهند داشت . هر چند که دختر کوچولو واقعا اونقدر کوچکه که معنی این کارها رو نمی فهمه .
انشالله که همه به سلامتی و راحتی و دل خوش این روز رو تجربه کنند

دل آرام چهارشنبه 25 مهر 1397 ساعت 09:28

قدمش به خیر. فاصله ی بچه ها خیلی کمه. خدا به مادرشون توان بده.
اگه آدما قدردان باشن آدم از دادن هدیه نه فقیر میشه نه اذیت میشه خیلی هم حس خوب میاره برا طرفین و روابط رو محکم می کنه.

ممنون . انشالله
من وقتی که هدیه میدم زیاد به قدردان بودن طرف مقابلم توجه نمیکنم از حس مثبتی که در وجود خودم ایجاد میشه خوشحال میشم . البته عکس العمل طرف مقابل بی تاثیر نیست . اما باز هم تاثیر گذار درتصمیم گیریم نداره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.