خسته ام ، انگار کوه جابجا کردم . دلم خواب میخواد . یه خواب راحت . بلاخره کارهای خونه تموم شد و فقط خرید های عید مونده . انشالله که در این ایام هیچ مردی شرمنده زن و بچه اش نشه . جیب ها همه پر پول حلال و دل ها آکنده از عشق باشه .
در این شلوغی و مشغله کاری زیاد سرما خوردم در حد تیم ملی و چون فوبیای دکتر و دارو دارم فعلا دارم خود درمانی با شلغم و پونه کوهی میکنم . کارهای دفتر به مراتب سنگین تر شده . کار جدیدی تعریف شده و نیاز به یک تغییر دکوراسیون و جابجایی میزها و کامپیوتر ها وجود داره . دلم میخواد یه دفتر نقلی کوچیک بخرم و به دور از هیلاهو و جلسات که باعث میشه من اکثر اوقات نرم دفتر ، به کارم ادامه بدم . البته از حق نمیگذرم که سرمایه اولیه کارم رو تمام و کمال سنگ پرداخت کرد و حتی در اسفند 93 وقتی 80درصد سرمایه ام رو از دست دادم و رسما ورشکسته شدم تمام قد پشتم ایستاد و حمایت کرد و گفت باید بایستی و مجددا شروع کنی .به هر حال از شنبه قراره بریم دفتر تکانی و اونقدر تکاندنی زیاده که تقریبا دو هفته ای وقتمون رو میگیره .
دی ماه اسممون برای عتبات دانشجویی در اومده بود که تصمیم گرفتیم بریم .تاریخ اعزاممون 15 فروردین بود . همه چیز رو آماده کرده بودیم که متوجه شدیم که برای 18 فروردین باید در جایی باشیم و همین باعث شد که انصراف بدیم . هر چند که سنگ وقتی ناراحتی منو دید گفت شیشه انشالله یا اردیبهشت و یا آبان ماه 96 میریم . توکل به خدا
شیشه عزیز بالاخره خوندن آرشیوت تموم شد
چه روزای خوب وگاهی تلخی رو گذروندی
برات یه دنیا آرزوی خوب دارم
انگار خیلی شناختمت با خوندن نوشته هات
سلام سمیرای عزیز.
انشالله که همیشه شاد و رزنده باشی .
سلام شیشه جان از وبلاگ یکی از دوستام وبلاگت رو خوندم
چه ساده وخوب می نویسی دامر می خونمت با اجازه ولینکت کردم خوشحال میشم با هم دوست باشیم خانومی
سلام . خواهش میکنم . باعث افتخاره . من هم حتما بهت سر میزنم و امیدوارم در این آشفته بازار دنیای مجازی دوستای خوبی برای هم باشیم