ناموس مردم

الان بیمارستانم,  بلاخره کار مامان به بیمارستان کشید,  یعنی این سه ماه یک طرف , این یک هفته یک طرف . حالش بقدری بد بود که دیگه بار و بندیل رو بستم و اومدم خونشون.  دردی میکشید,که مسلمان نشنود کافر نبیند.  روزها من مراقب بودم و شب ها من درس می خوندم و بابام تا صبح بیدار بود. کاملا زمین گیر شده بود.  دیگه دکترش گفت ببرینش بیمارستان.  

خدا رو شکر الان عمل تموم شده و تازه به بخش منتقلش کردند,  موقع منتقلش از ریکاوری به بخش اتفاق جالبی افتاد که ترجیح دادم سریع بنویسمش.  آقای خیلی جوانی به عنوان بیمار بر وارد اتاق شد و بعد از,چند دقیقه صدای دعوا تو کل اون بخش پیچید.  بعد از,چند دقیقه دیدم اون آقا به همراه یک پرستار و مامان که رو تخت دراز,کشیده بود بیرون  اومدند . گفتم چی شده, خانمه گفت وقتی مادرتون رو خواست بیاره بیرون برای اینکه پاهاش بیرون بود رفت یه پتو برداشت و انداخت رو پاهای مادرتون تا پوشیده باشه,  یکی از خدماتی ها اومد و با عصبانیت پتو رو برداشت گفت برای بیمار آشنامونه,  این آقا هم عصبانی شد و گفت یعنی ناموس خودتون ناموسه,  ناموسه,مردم ناموس نیست و سر همین مسئله دعوا شد.  بعد آقای جوون رو به من کرد و گفت مهم نیست که من چه شغلی دارم مهم اینه که تو هر کاری با شرافت کار کنم و زن و بچه مردم رو عین ناموس خودم بدونم.  

خیلی کاری که انجام داد دمش گرم داره 

نظرات 2 + ارسال نظر
نیاز جمعه 11 تیر 1395 ساعت 22:23

خدا رو شکر که حال مادر بهتر شده
تو هم زود به زود بنویس دختر خوب
من همیشه میخونمت
ولی نمیدونم تو هم پیشم میای یا نه

نیاز عزیز سلام . من هم میام و شما رو می خونم . لینک شما رو تو وبلاگ قدیمیم دارم و شما از دوستان قدیمی من هستید اما واقعا اونقدر مشغله دارم که شرمنده میشم برای دوستان پیامی بزارم .
خدا انشالله که تمام مادرها رو سلامت کنه و حفظ کنه

باران جمعه 14 خرداد 1395 ساعت 22:10 http://baranoali.blogfa.com

سلام عزیزدلم
الان حال حال مادرت چطوره؟ ان شالله هر چه زودتر حالش خوب بشه

ان شالله خدا همیشه پشت و پناه اون آقا باشه. کارش واقعا خوب و درست بوده. خدا رو شکر که هنوز هم اینجور آدم های خوب وجود دارن

سلام باران جان
خدا رو شکر ، مرخص شدند . هنور درد ریادی داره . دعا کنید
آؤه واقعا جای شکر داره بودن چنین آدم هایی در این دوره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.