دفتر کار

اکثر روزهای هفته رو در حال بدو بدو هستیم . و هفته گذشته این بدو بدو ها به اوج خودش رسیده بود . خب دفتر کار داره آماده میشه . این چند روز پارتیشن ها و میز کنفرانس نصب شد و برای آشپزخونه هم رفتیم وسایل خریدیم . البته یه یخچال کوچیک هم لازم داریم که داریم دنبال دست دومش میگردیم . البته قسمتی از کارها باقی مونده و باید این هفته تمومش کنیم . از طرفی برادر سنگ رو هم عمل کردند و کمی هم فکرمون مشغول اون بود که خدا رو شکر الان حالش خیلی خیلی خوبه . اونقدر سرمون شلوغ بود که نتونستم در کل این هفته غذا درست کنم و با چیزهای ساده خودمون رو سیر میکردیم . تا اینکه دیشب دیدیم مادرم لوبیا پلو درست کرده و آوردند برامون . ما شب ها اکثرا شطرنج بازی میکنیم . بازی سنگ اوایل تعریفی نداشت ولی اونقدر بازی کردیم که دیگه برای خودش یلی شده.

سنگ بصورت خیلی عجیب و دلنشینی از درس خوندن من خوشش میاد و در اغلب جلسات من رو خانم مهندس صدا میزنه . همیشه میگه : شیشه تو باید تا دکترا بخونی . بعد کمی فکر میکنه و با تمام خوشحالی بغلم میکنه و میگه اون موقع بجای خانم مهندس بهت میگم خانم دکتر . عاشق اینه که بیاد و من رو تو این حالت ببینه . و البته ناگفته نماند که خودش اکثرا در خونه این حالت رو داره . خیلی وقت ها سکوتی که تو خونمون حاکمه رو دوست دارم . تو این سکوت ها معمولا سنگ داره کارهای طراحی انجام میده و من هم کتاب میخونم .دو ماه پیش داشتم رو یک کار آموزشی کار میکردم و نیاز داشتم چیزی شبیه تخته هوشمندهای مدارس داشته باشم که بهم زنگ زد و گفت شیشه سریع بیا دفتر . سریع آماده شدم و بعد از کلی تو ترافیک موندن رسیدم پیشش که بهم گفت برات چیزی خریدم ، گفتم الان بهت بدم . که دیدم برام یک قلم نوری خریده . با ذوق و شوق نرم افزارش رو نصب کردیم و از اون روز اکثر کارها رو داریم باهاش انجام میدیم . البته برای منی که اولین بار بود ازش استفاده میکردم تعادل داشتن و مرتب نوشتن کار خیلی سختی بود که تازه تازه تونستم کمی تسلط در خط داشته باشم . از امشب کتاب کشکول شیخ بهایی رو برای خوندن موقع خواب انتخاب کردم .

"عکس ها رو تا شب اضافه میکنم "

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.